پاسخ به33شبهه

شبهه ي اول درباره ي رسالت صغري وکبري:لطفاً درباره ي رسالت کبري و رسالت صغراي حضرت محمد – ص – بيشتر توضيح دهيد.

جواب :
1-همه ي ما مسلمانان به احاديث ذيل که از حضرت رسول – ص- نقل شده باور داريم: « من رآني في المنام فَسيراني في اليقظه و لا يتمثَّل و الشّيطانُ بي » ( رواه البخاري ) يعني: « هر کس مرا در خواب بيند پس مرا در بيداري خواهد ديد و شيطان به شکل من در نمي آيد. »

امام بخاري در تاريخ خود از حضرت عمّار نقل کرده است که حضرت رسول – ص- مي فرمايد: « هر کس بر من صلوات بفرستد خداي متعال به وسيله ي ملائکه اي آن را به من مي رساند. »

2-اين واقعيّت که تا کنون به کرّات کساني در خواب به ديدار حضرت محمد – ص- مشرّف گشته اند و از هدايت و راهنمايي آن محبوب – ص- بهره مند شده اند؛ غير قابل ترديد است و مي دانيم که:

اولاً، حضرت – ص- به اذن و مشيت الهي به خواب کسي مي آيد. ثانياً، در خواب به ديدار حضرت سرفراز شدن توهّمي و تصادفي نيست بلکه يک واقعيت مبارک و داراي حکمت است. پس به طور خلاصه خدا به اذن و مشيت خود به حضرت – ص- ماموريت مي دهد به خواب کسي برود و وي را نصيحت و راهنمايي مي کند.

کاکه احمد از اداي مسئوليت و رسالت حضرت – ص- در مدت بيست و سه سال به رسالت کبري يا عام و از واقعيّت مبارکِ مشرّف شدن کسي به ديدار حضرت در خواب که مأموريت و رسالتي الهي است براي هدايت افرادي؛ به رسالت صغري يا خاص ياد کرده است. چنانکه در نامه ي 9 مرداد 69 مي نويسد: « … و هرگاه حضرت رسول – صلواتُ الله و سلامه عليه و آله – کسي را سرفراز فرمايند؛ با مأموريت و رسالت خاص از طرف پروردگار است … آن حضرت اگر به اذن يا رسالت الهي نسبت به کسي آشنايي و محبّت پيدا کردند از پروردگار برايش درخواست مغفرت و رحمت مي کنند زيرا مي شود اهل اين دنيا از دعاي خير يکديگر يا اهل بر زخ بهره گيرند به خلاف عالم » تقطعت بهم الاسباب » و » لا انساب بينهم » »

در قرون گذشته علماي بزرگ اسلامي درباره ي رؤيت حضرت – ص- در خواب و بيداري به طور مفصل سخن گفته اند. کاکه احمد نيز اين مأموريت خاص حضرت رسول – ص- را با تفسيري عالي مورد توجه قرار داده است و در واقع تبيين آن بزرگوار حدّ فاصل و معتدل ميان تفريط مسلمانان سطحي نگر و افراط مسلمانان اهل غلوّ مي باشد يعني نه مانند دسته ي نخست به طور مطلق به عدم رابطه ي حضرت – ص- با مسلمانان باور دارد و ميان حضرت – ص- و امت اسلامي ديواري سرد و بي روح فرض مي کند و نه مانند دسته ي دوم اوصافي شرک آلود براي حضرت محمد – ص- به کار مي برد. به عبارت ديگر با رعايت دقيق موازين توحيدي و پرهيز از لغزش در ورطه ي شرک امکان ارتباط و پيوندي معنوي و مبارک و حيات بخش ميان حضرت محمد – ص- و پيروان راستين و عاشقان دلسوخته ي آن حضرت را که همان بهره مندي از لطف الهي مورد بحث است بشارت مي دهد.

مثلاً اگر اين سخن دلنواز کاکه احمد را قلباً درک نماييم که با استناد به آيات « … و استغفرلهم الرسولُ … » (64 نساء ) و « إنّ صلوتک سکن لهم … » (103 توبه ) مي فرمايد: « صلوات و سلامي که به درد بخورد [ نه سرسري و بي توجه بلکه با علاقه و محبت و اخلاص ذکر شود] خداي متعال آن را به حضرت – ص- مي رساند. پس خوشا به سعادت کسي که پيامبر محبوب – ص- امر « … فحيّوا » را برايش اطاعت کند.»

بدون شک ذکر صلوات مخلصانه و عاشقانه را يکي از نعمت هاي حيات بخش خواهيم دانست که دلها را پاک و نوراني مي سازد و سبب ازدياد محبت نسبت به حضرت رسول محبوب – ص- مي گردد.
شبهه دوم درمورد خواب:آيا رؤياي صادقه(خواب) را مي توان براي ديگران حجّتِ الزام آور دانست؟؟
جواب : رؤياي صادقه (از جمله در خواب به خدمت پيغمبر ـ ص ـ مشرف شدن ) حجّت فقهي نيست. مثلاً قاضي حق ندارد رؤياي صادقه اش را مبنا و دليل قضاوتش قرار دهد. رؤياي صادقه درباره ي راه و مسير و برنامه ي زندگي ديني و مسائل اعتقادي و اخلاق و رفتار بر خود شخص حجّت است. البته کساني که به آن فرد باور و اعتماد داشته باشند نيز حق دارند همان رؤياي صادقه را براي خودشان حجّت بدانند. مثلاً امام شاه ولي الله دهلوي ـ رحمه الله تعالي ـ مي فرمايد در خواب به خدمت پيامبر مشرف شدم و فرمود تو مهدي اين عصر هستي در اينجا آن امام حق داشت آن رؤياي صادقه را حق بداند و به آن مسؤوليت ديني يقين داشته باشد و ديگران را نيز به سوي آن ماموريت ديني دعوت نمايد. آنچه مهم است در تمام اين مراحل نبايد از چارچوب حجيّت نسبي تخطّي نمود و ادّعاي حجيّت مطلق براي آن رؤياي صادقه و آن مسؤوليت کرد يعني نه امام شاه ولي الله حق داشته است بفرمايد چون من چنان خوابي ديده ام پس مردم ملزم به پيروي از من هستند ـ که البته چنان نفرموده است ـ نه پيروانش حق داشته اند ديگران را به تبعيّت از آن بزرگوار ملزم بدانند.
شبهه سوم آيا کاک احمد جزو مهديون بود؟:لطفاً درباره ي مهديّون و مجددين از ديدگاه اهل سنّت توضيح دهيد.
شايسته است در اين مورد از زبان امام مودودي – رح – مطلبي را بشنويم. وي در کتاب تجديد و احياي دين، از صفحه ي پنجاه به بعد چنين مي فرمايد : « درسنن ابوداود از حضرت ابوهريره ـ رضي الله عنه ـ روايت شده است، مخبر صادق ـ ص ـ خبر داده است: « إنَّ اللهَ يبعثُ لِهذهِ الامَّه عَلي رأس کلّ مائهِ سَنهٍ مَن يجدِّد لَها دينَها » يعني: « خداوند متعال در هر قرني کساني را براي اين امّت خواهد فرستاد تا براي او دينش را تجديد نمايند».

ولي برخي از مردم از اين حديث تصوّر کاملاً نادرستي درباره ي تجديد و مجدّدين اخذ نموده اند. آنان « علي رأس کل مائه سنه» را آغاز و يا اختتام قرن دانسته اند و از « مَن يجدِّد لها دينها» نيز اين را استنباط نموده اند که مجدّد حتماً بايد يک شخص باشد. بنابراين آنان به جستجوي اين امر پرداخته اند که در تاريخ گذشته¬ي اسلامي چه کسي در آغاز يا اختتامِ قرني متولد شده و يا وفات نموده و ضمناً در زندگي به کار تجديد پرداخته است. در حالي که نه مراد از« علي رأس» آغاز و يا اختتام قرن است و نه مفهومِ « مَن يجدّد» فردِ واحد است، بلکه مراد از آن هر قرن و زمان است. پس مفهوم فرستادن فرد و يا گروههايي اين است که آن شخص و يا گروه بر علوم افکار و نحوه ي عمل زمان خويش آثار بسزا و روشني از خود بجاي خواهند گذاشت.

« مَن» در زبان عربي هم بر فرد و هم بر جمع اطلاق مي شود. پس مراد از « مَن» هم مي تواند يک شخص باشد، هم اشخاص بسياري باشند و نيز ممکن است گروهها و اداراتي باشند. پس مفهوم واضح و روشن گفته ي رسول الله ـ ص ـ اين است که هيچ قرني از قرون تاريخ اسلام از افرادي که در مقابل طوفان جاهليت ايستادگي و سعي نمايند که اسلام را بار ديگر در روح و صورت اصيلِ آن احيا نمايند، خالي نخواهد بود. لازم نيست که مجدد هر قرني فقط يک نفر باشد بلکه در قرني واحد افراد و گروههاي مختلفي مي توانند اين خدمت را انجام دهند. اين هم ضروري نيست که همه ي عالم اسلام صرفاً داراي يک مجدّد باشد، بلکه ممکن است در آنِ واحد در مناطق و کشورهاي مختلف، افراد متعددي، در حال سعي براي تجديد و احياي دين باشند.

اين هم ضروري نيست که هر فردي که در جهت احيا و تجديد دين کوشش هايي داشته باشند حتماً عنوان مجدد به او داده شود بلکه اين عنوان صرفاً به کساني داده خواهد شد که در جهت احيا و تجديد دين کارنامه ي بزرگ و درخشاني ارائه نموده باشند.

تعريف مجدد: مجدد پيامبر نيست ولي خوي و طبيعتش با خوي و طبيعت پيامبر – ص- بسيار نزديک است.
داراي فکر و انديشه اي است بسيار پاکيزه. نظري صائب و رسا و بدور از هر گونه کجي، داراي ذهني کاملاً مستقيم،توانايي ويژه در دور نگهداشتن خويش از افراط و تفريط و ديدن راه راست با اعتدال و ميانه روي و حفظ توازن خويش، توان انديشيدن بدور از تأثير محيط و تعصّبات رسوب يافته.

جرأت و توان مقابله با رفتارهاي انحرافي زمان خويش، استعداد دروني مديريت و رهبري،

شايستگي و توان فوق العاده ي اجتهاد و نوآوري، در کنار همه ي اين ها شرح صدر کامل نسبت به اسلام و مسلمانان، کامل بودن از لحاظ ديدگاه، احساس فهم و توان تشخيص اسلام از جاهليت، حتي در نازک ترين و ظريف ترين جزئيات و بيرون کشيدن اسلام از ميان پيچ و خم هاي ساليان دراز.

اين ويژگي ها است که بدون آن ها هيچ شخصي نمي تواند مجدد باشد و همين صفات است که در سطحي بالاتر در پيامبر- ص- وجود دارد.

ولي مهمترين چيزي که پيامبر و مجدد را از هم جدا مي کند اين است که پيامبر بنابر امر تشريعي خداوند متعال به مقامش منصوب مي شود. نسبت به مأموريتش آگاهي کامل دارد. نزد او وحي مي آيد او کارش را با ادعاي نبوت آغاز مي کند. بايستي مردم را به سوي خودش دعوت کند کفر و ايمان مردم بستگي به پذيرش و عدم پذيرش همين دعوت دارد. بر خلاف مجدد که داراي هيچ يک از اين جايگاهها و عناوين نيست . . . »

شبهه چهارم:آيا انتقاد درمورد علّامه مفتي زاده را مي پذيريد؟
جواب : به نظر ما کاکه احمد يکي از بندگان مخلص خدا و از عاشقان و دلسوختگان حضرت محمد ـ ص ـ است. او به حق يکي از سابقين بالخيرات و از مجددين و مهديون (هدايت يافتگان) اين عصر بود. به نظر ما او از ساير علما و مفسران، بهتر قرآن و سنّت را درک کرده است و آراء و نظراتش را بهترين آراء و نظرات مي دانيم و به خيرخواهي و دلسوزي و صداقتش اعتماد کامل داريم و راهي را که بر اساس تفسير از آيه ي « يتلوا عليکم آياتنا و يزکّيکم . . . » ارائه داده است، به عنوان راه خدا قبول داريم و خود را موظّف مي دانيم هم به دستورات و برنامه اش عمل کنيم و هم آراء و نظراتش را تبليغ نماييم.

شبهه پنجم :شما چه جايگاهي براي کاکه احمد قائل هستيد؟آيا صحّت دارد که شما مي گوييد هيچ کسي حق ندارد آراء و نظرات کاکه احمد را نقد و بررسي کند؟
جواب: خير صحّت ندارد. در واقع اعتراض و گلايه ي ما را به اين صورتي که شما مطرح کرديد تحريف نموده اند. ما نسبت به کساني که به بهانه ي نقد و بررسي، سخنان کاکه احمد را تحريف کرده اند اعتراض کرده ايم و گفته ايم چرا صداقت و امانت را رعايت نمي کنند، مثلاً در نامه ي شماره 6 خطاب به پيروانش مي نويسد: « … پس باز تأکيدمي کنم که به کتاب و سنّت فتوا ندهيد و به روايات استناد نکنيد و الّا ممکن است(همچنان که قبلاً توضيح داده ام) دچار» افترا در دين » و خيانت به خدا و رسول خدا – ص- گرديد » ملاحظه مي فرماييد آن بزرگوار با ورع و دلسوزي و احترام تمام نسبت به دين خدا پيروانش را به خاطر عدم توانايي علمي از فتوا دادن به قرآن و سنّت و استناد به روايات بر حذر داشته است، هر کسي براي دين مقدّس اسلام ارزش قائل باشد اين توصيه ي خداپسندانه ي کاکه احمد را تحسين مي کند امّا افرادي از خدا بي خبر توصيه ي فوق را تحريف نموده اند و گفته اند وي گفته است نبايد مسلمانان از کتاب و سنّت پيروي کنند؟! متأسّفانه تاکنون کساني که ادّعاي نقد و بررسي آراء کاکه احمد را داشته اند يا سخنان وي را تحريف کرده اند و يا برداشت نادرست خود را به جاي سخن صريح آن بزرگوار ارائه داده اند. بديهي است اگر کساني بعد از مطالعه ي آثار کاک احمد با صداقت و رعايت امانت و ضوابط دقيق علمي به نقد و بررسي آراء و نظراتش بپردازند ما گلايه و اعتراضي نخواهيم داشت جز اينکه با احترام متقابل به وي پاسخ مي دهيم تا مردم خود درباره ي آن نقد و بررسي و پاسخ ما قضاوت نمايند. نقد و بررسي انديشه ها و بحث علمي با رعايت اصول و ضوابط خاصّ آن مفيد و ارزشمند و قابل دفاع است، امّا تحريف و دروغ پردازي و شايعه سازي بي ارزش و نشانه ي کينه توزي و عدم سلامت رواني مي باشد

شبهه ششم:آيا احتمال نمي دهيد کاکه احمد دچار خطا شده باشد؟
جواب : چرا، مگر ممکن است هيچ انساني از خطا مصون باشد. به اعتقاد ما مسلمانان اهل سنّت تنها خدا بري از خطا است و هيچ انساني حتي پيامبران ـ ع ـ از خطا مصون نبوده اند، البته انبياء ـ ع ـ به لطف و عنايت خاص الهي در « اخذ وحي» و« ابلاغ وحي» و« عمل به وحي» از اشتباه و خطا مصون بوده اند امّا حتّي آنان نيز در عمل به وحي آن هم از جنبه ي اجتهادي گاهي دچار خطا شده اند و خداي متعال خطاي اجتهادي آنان را تصحيح فرموده است. تمام مواردي که در قرآن درباره ي خطاي پيامبران بعد از نزول وحي آمده است از نوع خطاي اجتهادي مي باشد.

شبهه هفتم: لطفاً درباره ي باور به قابل نقد بودن آراء و نظرات هر کسي جز نبي اکرم ـ ص ـ توضيح دهيد.
جواب : عرض شود در اين بحث از ميان امت اسلامي تنها قول و فعل و تقرير حضرت محمد ـ ص ـ در امور شرعي نقدناپذير است. از پيامبر ـ ص ـ به بعد، آراء و نظرات هر کسي اگر چه شخص حضرت ابوبکر صدّيق ـ سلام الله عليه ـ هم باشد که بعد از انبياء از هر کسي والامقام تراست قابل نقد است. زيرا آراء و نظرات هيچ يک از دانشمندان اسلامي با قرآن و سنّت برابر نيست و حجّيت آن مطلق نيست هر کس ادّعا کند سخنان و رفتارهاي فردي از امّت اسلامي غير قابل نقد است، ادّعايش گزاف و شرک آلود است.

يکي از خطاهاي فاحشي که در مکتوب ناقدان و نيز در سخنان اکثر نويسندگان و علماي اسلامي نسبت به يکديگر ديده مي شود اين است که تفاوت ميان « دين و مذهب» يا« دين و معرفت بشري » را رعايت نمي کنند و آراء و نظرات مورد قبول خودشان را حق مطلق و عين دين مي دانند شما اگر آثار نويسندگان و دانشمندان اسلامي را مطالعه کنيد آنگاه که رأي و نظري را مورد انتقاد قرار مي دهند، متوجه مي شويد گويي آنچه خودشان قبول دارند و بيان ميکنند وحي منزل است، و آنچه طرف مقابل ذکر نموده از سر جهل و هوس بوده است. در حالي که همه ي دانشمندان اسلامي براي آراء و نظراتشان دليل استنباطي از قرآن و سنّت دارند. پس بايد بر اساس حسن ظنّ درباره ي آنان بيانديشيم.در اين جا شايسته است به سخني از کاکه احمد اشاره کنيم که نمونه اي عالي از تقواي علمي و وسعت نظر آن بزرگوار است. او وقتي کاکه فاروق را نصيحت مي کند، مي فرمايد: « دانشمندان اسلامي اگر چه خطايشان محرز باشد باز هم بايد با احترام و دعاي خير از آنان ياد شود و بايد با حسن ظن درباره ي آنان فکر کرد و مبنايت اين باشد که آنان از سر اخلاص و براي رضاي خدا آنچه را درست دانسته اند بيان کرده اند. »

يکي از خطاهاي بزرگ که همواره بر وسعت دايره ي تفرّق افزوده است اين است که نويسندگان و مبلّغان مسلمان، تفاوت ميان «دين و مذهب» و به عبارت ديگر تفاوت ميان « حجت مطلق» و«حجت نسبي» را رعايت نمي کنند و عجيب اين است که حتي کساني هستند سخن امام مالک را که فرموده است « سخن هر کسي جز سخن حضرت محمد ـ ص ـ قابل نقد است»، نقل مي کنند ولي در سراسر بياناتشان اصلاً آن را رعايت نمي کنند.

با تأسف فراوان هنوز در ميان مسلمانان اين روش جا نيافتاده است که ميان « دين و مذهب» يا « حجّت مطلق و حجّت نسبي» يا « دين و معرفت ديني» و يا ميان « نصوص آيات و مسلمات سنّت با آراء و نظرات مستنبط از قرآن و سنت» تفاوت قائل شوند و معمولا در سخنان و موضعگيري ها و تحليل و تفسير و قضاوت هايشان اين مرزبندي بسيار مهم و اساسي و بسيار ارزشمند را رعايت نمي نمايند.

شبهه هشتم:شما به آراء و نظرات کاکه احمد چگونه مي نگريد مقصودم اين است که آيا شما آراء و نظرات وي را عين دين مي دانيد؟
جواب:اگر به تفاوت ميان دين و مذهب اشاره بکنيم سريعتر و دقيقتر به جواب مي رسيم بطور کلي دين عبارت است از سخن خدا و سخن رسول خدا ـ ص ـ يعني کتاب و سنّت. امّا مذهب عبارت است از آراء و نظراتي که دانشمندان اسلامي از قرآن و سنّت استنباط مي کنند. دين از خطا بدور و غير قابل نقد است امّا مذهب چنين نيست يعني ممکن است در آن خطا و اشتباه باشد در نتيجه قابل نقد است. پس آراء و نظرات هر دانشمندي از دانشمندان اسلامي در حوزه ي مذهب جاي دارد و قابل نقد و بررسي است و برابر با قرآن و سنت دانستن يا عين دين دانستن آن، شرک است.
کاکه احمد در وصيت نامه اش مي فرمايد: اگر آراء و نظرات من را با کتاب و سنّت برابر بدانيد دچار شرک مي شويد. پس قبول بفرماييد کساني که ادعا مي کنند مکتب قرآني ها آثار کاکه احمد را عين دين مي دانند از دروغ گويي ابايي ندارند.

شبهه نهم:شما به آراء و نظرات ديگر دانشمندان اسلامي و راه و برنامه ي ديگر جماعت هاي اسلامي چگونه نگاه مي کنيد؟
جواب : خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: « فبَشِّر عبادِ الَّذينَ يستمعُونَ القول فَيتّبعونَ أحسنَه» پس خدا به ما مسلمانان حق داده است هر راه و برنامه و رأي و نظري را که به عنوان بهترين راه و نظر تشخيص داديم ازآن پيروي کنيم.
ما برنامه و راه و مسير و آراء و نظرات کاکه احمد را بهترين برنامه و رأي و نظرمي دانيم و خدا اين حق را به همه ي ما مسلمانان داده است بنابراين؛ هر جماعت ديگري از مسلمانان نيز حق دارند برنامه و راه و روش خود را بهترين راه و مسير بدانند. امّا نه ما و نه هيچ جمع ديگري حق نداريم خودمان را بهتر بدانيم زيرا فقط خدا مي داند چه کسي يا کساني از لحاظ ايمان و اخلاص و تقوا بهترند. کاکه احمد مي فرمايد:« ما « محک » نيستيم براي ارزيابي ديگران، تا موافق ما، خوب باشد و مخالف ما، بد. »
او درباره ي فعّاليت و تبليغ ديني از سوي ساير مسلمانان مي فرمايد: « من بايد خوشحال و شاکر باشم از اينکه در هر جايي از اين کره ي خاکي کساني به دعوت و هدايت مردم مي پردازند » و در همين مورد مثالي ذکر کرده و فرموده است: «اگر سيلي جاري شود و تو نتواني برادرت را نجات دهي آيا ناراحت مي شوي از اين که کسي ديگر برادرت را از غرق شدن نجات دهد؟ » پس هر مسلماني بايد خوشحال و شاکر و خيرخواه جماعت هاي اسلامي باشد که تلاش مي کنند به نيازهاي مسلمانان از جنبه ي تعليم و تربيت ديني پاسخ دهند و يا کساني را از فساد و انحراف نجات دهند و به پيروي از دين خدا دعوتشان کنند. البته حساب افراد و گروه هايي که فريبخورده و مزدور هستند جداست و امروزه مردم، خادم و خائن را به خوبي از هم تشخيص مي دهند.
و امّا درباره ي وضعيت مسلمانان با توجه به نبودن « شوراي اولي الامر » به عنوان مهمترين عامل و ضامن وحدت اسلامي دو مطلب اساسي بايد مدّ نظرمان باشد و نسبت به آن واقعاً پايبند باشيم.
اول اينکه: اختلاف نظر و برداشت درباره ي آيات قرآن و احاديث نبوي و به تبع آن اختلاف روش در تبليغ و دعوت به سوي بندگي الله تعالي در ميان ما مسلمانان وجود دارد، که قسمتي از آن عادي و طبيعي و قسمتي ديگر به ناحق بر ما تحميل شده است. در هر صورت موظف هستيم به اختلاف برداشت و تفسيرها به ديده ي احترام بنگريم و از حق دانستن تفسير و روش مورد قبول خود و باطل پنداشتن برداشت و منهج ديگر مسلمانان صميمانه بپرهيزيم و از خدا براي يکديگر هدايت و اخلاص بيشتر بطلبيم و از موضع گيري و اقداماتي که موجب تفرّق بيشتر ميان مسلمانان مي شود خودداري نماييم زيرا تفرّق شرک محسوب مي شود و اتّحاد و همدلي از مظاهر توحيد است.
دوم اينکه:از لحاظ عواطف ديني و رابطه ي برادري ايماني به ياري خدا کاري کنيم که پيام معنوي و دلنواز کاکه احمد در ذهن و قلبمان جاي گيرد که بسيار مبارک و راهگشا است. آن بزرگوار در مولود نامه خطاب به حضرت رسول محبوب – ص – مي فرمايد:« قلبي که براي تو به درد آيد، دلم هزار بار فداي آن باد. خدا جان و دلم را سپر بلاي کساني گرداند که قلبشان با محبّت تو گرم و نوراني گشته است » او از کسي که نسبت به فردي شيعه با کينه و تحقير صحبت کرده بود گلايه کرده و فرموده بود:« چطور دلت مي آيد درباره ي کسي که محبّت رسول خدا – ص – در قلبش هست اينگونه سخن بگويي؟ »
بنابراين شايسته است از آن عارف روشن ضميرِ دل سوخته اين درس ايماني را بياموزيم که اگر محبّت ما نسبت به حضرت رسول – ص – اصيل باشد نمي توانيم مسلمانان را دوست نداشته باشيم و نمي توانيم به هيچ مسلماني بي احترامي کنيم و کينه در دل داشته باشيم. ممکن است کسي بپرسد: « چطور مي شود ظالماني را دوست داشت که تحت لواي دين جنايت مي کنند و باعث بدنامي دين مي شوند؟ »
بر اساس بينش دينيِ کاکه احمد مي توان گفت که: اولاً، در ميان عموم مسلمانان حساب ستمگران از حساب مردم شريف جداست. ثانياً، حتّي نسبت به ظالمان هم بايد از ظلم آنان بيزار و متنفّر باشيم نه از خودشان، اگر از خودشان متنفّر باشيم کينه ي دل ويرانگر ما را از خير خواهي محروم مي گرداند. خلاصه همه ي مسلمانان را پيرو هر مذهبي که باشند بايد از صميم دل دوست بداريم و براي مسلماناني که با ظلم و جنايتشان دچار بدبختي و انحراف شده اند آرزوي هدايت داشته باشيم

شبهه دهم:چرا شما از کاک احمد پيروي مي کنيد در حالي که مي دانيد او از اشتباهاتش، سخن به ميان آورده است؟

جواب: مي دانيم که کاکه احمد به علّت عدم آمادگي هاي لازم پرورشيِ يارانش، براي انجام فعاليّت هاي سياسي ـ که به حکم اضطرار به آن تن داده بودند ـ به برخي اشتباهات در گذشته، تصريح نموده و همزمان به وضوح بر اعتماد به صحّت اصل مسيرش نيز تأکيد کرده است. ناگفته پيداست اين اقدام شجاعانه و صادقانه، بسيار آموزنده و شايسته ي تحسين است امّا سرپوش گذاشتن بر قسمت دوّم سخن او (تأکيد بر صحّت اصل مسير) وعلم کردن قسمت نخست آن و تلويحاً تعميم دادنش به همه ي افکار و انديشه و حاصل زحمات آن بزرگوار از سوي افرادي بدخواه، مغالطه اي آشکار است و کسي که انصاف و تقوا داشته باشد به دروغ پردازي و عوام فريبي روي نمي آورد.

به علاوه اقرار به خطا از سوي کسي که شاگردان و پيرواني دارد روشي بسيار پسنديده و حکيمانه است و به بينش توحيدي هم مسيرانش، جهت مثبت مي دهد. بنابراين اقدام کاکه احمد که باعث مي شود پيروانش در پيروي از او از مسير توحيد نلغزند و دچار شخص پرستي نشوند، منهجي حکيمانه و خردمندانه است.
باري، از افراد مؤمن و متقي انتظار مي رود با تحسين و دعاي خير از اين اقدام حکيمانه ي کاکه احمد -که روشي مهم براي بستن راه کج انديشي درباره ي شخصيّت هاي بزرگوار ديني مي باشد- ياد کنند.

شبهه يازدهم:چرا شما پيروان مکتب قرآن فقط آراء و نظرات کاک احمد را نقل و تبليغ مي کنيد؟
جواب: اوّلاً، ما پيروان مکتب قرآن براي مطالعه ي آثار علماي اسلامي، هيچ منعي نداريم و چنان نيست که مطالبي را از دانشمندان مسلمان نقل نکنيم، بطور طبيعي گاهي در کلاس ها و جلسات درسمان ازآراء و نظرات ديگران نيز سخن بميان مي آيد و آنها را مورد بحث و بررسي قرار مي دهيم.
ثانياً، هر مسلماني حق دارد بعد از مطالعه ي دقيق آثار و تأليفات دانشمندانِ مسلمان، ضمن رعايت امانت، مطالبي را از آنها نقل کند.
ثالثاً،هيچ دليلي وجود ندارد که فردي حتماً موظف باشد آراء و نظرات چند تن از دانشمندان و يا فقط يکي از آنها را نقل کند. شايد فردي به يکي از دانشمندان و رهبران ديني علاقه و اعتماد بيشتري داشته باشد و تنها تأليفات وي را مطالعه کند و فقط مطالب او را تبليغ کند اين کار هيچ عيب وايرادي ندارد لذا هيچکس حق ندارد به روش و عملکرد چنين فردي اعتراض کند.
بنابراين اگر شخصي مثلاً از امام غزالي، مولوي، سيّد قطب، کاک احمد و . . . – سلام الله عليهم- مطالبي را نقل کند هيچکس حق ندارد به وي اعتراض کند که چرا مطالب را فقط از يکي از آنها نقل نمي کند؟ همچنانکه اگر فردي تنها از يکي از آن بزرگواران مطالبي را نقل کند هيچکس حق ندارد به وي اعتراض کند که چرا از افراد زيادي مطالبي را نقل و تبليغ نمي کني؟
خلاصه ما پيروان مکتب قرآن نيز در عين حال که براي ساير دانشمندان مسلمان و آراء و نظرات و زحماتشان احترام قائليم و آثار و تأليفاتشان را مطالعه مي کنيم اما چون علاقه و اعتماد بيشتري به کاکه احمد داريم و به نظر ما آراء و نظرات و مسير و روش او از ديگر بزرگواران، صحيح تر است ، لذا شرح و تفسير آن محبوب از قرآن و سنّت را، نقل و تبليغ مي کنيم.
شبهه دوازدهم:چرا شما پيروان مکتب قرآن، زياد نام «کاک احمد» را ذکر مي کنيد؟

جواب: شکّي نيست که ما در بحث از مسائل ديني ضمن تدريس و تبليغ انديشه و آراء کاک احمد نام او را نيز ذکر مي کنيم و اين کار نه تنها هيچ اشکالي ندارد بلکه ضروري هم هست، زيرا؛
اوّلاً، به طور طبيعي وقتي فردي آثار و تأليفات شخصيتهاي بزرگوار ديني را مطالعه مي کند هنگام نقل مطالبي و خصوصاً تدريس آن، نام صاحب اثر را نيز ذکر مي نمايد. مثلاً کسي که به آثار امام غزّالي، سيد قطب و يا امام شاه ولي الله دهلوي (سلام الله عليهم) علاقه و اعتماد دارد، بديهي است هر وقت مطلبي را از آن بزرگواران نقل کند و يا يکي از آثارشان را ترويج نمايد نام آنها را هم ذکر مي کند و هيچ اشکالي هم ندارد. آيا جز اين است کسي که مثلا تفسير في ظلال القرآن سيد قطب را تدريس مي کند، مرتب در هر جلسه ده ها بار مي گويد سيد قطب چنين مي فرمايد سيد چنين فرموده است ؟
ما پيروان مکتب قرآن نيز که علاقه و اعتماد زيادي به آراء و نظرات کاک احمد داريم، ضمن تدريس و تبليغ مطالب و بياناتش هر بار نام وي را ذکر مي کنيم و اين کار هم، هيچ عيبي ندارد.
ثانياً، ذکر نام شخصي که مطلبي از وي نقل مي شود در نوشتار و گفتار به حکم امانتداري ضروري است تا ديگران آن مطلب را به حساب شخص ناقل نگذارند. گاهي ديده شده فردي بدون ذکر صاحب اثري، مطلبي را نقل کرده است و ديگران به تصور اينکه آن مطلب از خود ناقل بوده، به تعريف و تمجيد وي پرداخته اند. ولي بعداً معلوم شده که ناقل امانت را رعايت نکرده و در واقع آن مطلب مفيد و با ارزش، ثمره ي انديشه و تلاش علمي وي نبوده است.
بنابراين به خاطر رعايت امانتداري، بسيار شايسته و ضروري است هنگام نقل قولي در صحبت و کتابت نام صاحب آن نيز ذکر شود.

شبهه سيزدهم:شما پيروان مکتب قرآن که فقط از آثار «کاک احمد» استفاده مي کنيد آيا اين امر باعث نمي شود مقلّداني چشم و گوش بسته بار بياييد و جلوي رشد و شکوفائي ذهني تان گرفته شود؟

جواب:اوّلاً،هر کسي حق دارد بر اساس اعتماد به صداقت و اخلاص يک رهبر ديني از وي پيروي کند و يا با درک و فهم خودش بينش ديني و راه و روش کسي را براي خودش انتخاب نمايد و آن را انتخاب احسن بداند. و هيچ کس هم حق ندارد بر پايه ي سوء ظن نسبت به ديگران و انديشه و مسيرشان قضاوت و برخورد کند و بجاي ارائه ي دليل به تحليل رواني مردم بپردازد و به صرف اينکه مانند وي نمي انديشند آنها را مقلّداني چشم و گوش بسته معرفي نمايد.
ثانياً، ما پيروان مکتب قرآن آثار و تأليفات ديگران را نيز مطالعه مي کنيم ولي تنها آثار و آراء و نظرات استاد محبوب خود را تدريس و تبليغ مي نماييم و بديهي است که اين دو امر متفاوت هستند.
ثالثاً، خود کاکه احمد – سلام الله عليه- بارها به ما هشدار داده و توصيه کرده است که در پيروي از وي مقلّداني چشم و گوش بسته نباشيم و اتفاقاً در اين مورد بهترين مطالب و دقيق ترين معيارها را براي پيروانش بيان کرده است بعلاوه روش استدلال و منهج بحث و بيان آن بزرگوار از دين خدا به گونه اي است که اگر مخاطبينش با مشرب و بينش و آثار وي مأنوس باشند نه تنها دچار جمود فکري نمي شوند بلکه ذهنشان شکوفا مي گردد و وسعت نظر پيدا مي کنند.

شبهه چهاردهم:چرا پيروان مکتب قرآن بجاي اينکه بگويند: «خدا مي فرمايد . . . پيامبر مي فرمايد . . . » مي گويند: «کاک احمد مي فرمايد . . . ؟

جواب:ممکن است کساني به معني سؤال مذکور نينديشند و تصور کنند سؤال بي عيبي مطرح شده است، ولي با کمي دقّت متوجه مي شويم در واقع سؤال کننده تلويحاً و با مغالطه پرسيده است: « چرا شما تبليغ آراء و نظرات کاک احمد را ترک نمي کنيد و خودتان شخصاً به شرح و تفسير آيات و احاديث نمي پردازيد؟». اين انتظار و درخواست ضمن اينکه دشمني آشکار با انديشه و حاصل زحمات آن بزرگوار است، بسيار نادرست نيز مي باشد زيرا؛ بحث درباره ي معارف اسلامي بطور کلي دو جنبه دارد:
الف) اگر صحبت از نصوص کتاب و مسلّمات سنّت باشد، به آيات و احاديث استناد مي کنيم.
ب) و چنانچه از مسائل اجتهادي و استنباطي از قرآن و سنّت سخن به ميان آيد، مي توان به آراء و نظرات دانشمندان استناد کرد. ما پيروان مکتب قرآن بجاي اينکه به دروغ، خود را اهل اجتهاد و استنباط و صاحب نظر در دين خدا معرفي نماييم، شرح و تفسير کاکه احمد از قرآن و سنّت را نقل وتبليغ مي کنيم و بر اهل خرد پوشيده نيست که اين روش بسيار دقيق و صادقانه و معقول و منطقي مي باشد. لازم به ذکر است تشويق ديگران براي اظهار نظر درباره ي دين خدا ـ بدون توانايي و تسلّط لازم ـ کوچک شمردن دين و ناخواسته دشمني با آن است.

شبهه پانزدهم:چرا شما گاهي بجاي اينکه بگوييد، از خدا و پيامبر پيروي مي کنيم مي گوييد از کاکه احمد پيروي مي کنيم؟ آيا در اين سخن اشکالي نيست؟

جواب:خير، پيروي مسلمانان از يک دانشمند و رهبر ديني که عقيده و آرائش را از قرآن و سنّت گرفته و به پيروي از دين خدا دعوت مي کند، در واقع پيروي از آراء و نظرات ديني است و هيچ ايراد و اشکالي هم ندارد.
همه ي ما نيک مي دانيم کاکه احمد در عقيده و اخلاق و عمل عاشقانه از خدا و رسول محبوبش ـ صلي الله عليه وآله و سلّم ـ پيروي کرد و مردم را به پيروي و اطاعت از دين خدا (سپري کردن زندگي در سايه ي توحيد و عشق و محبت نسبت به رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ ) دعوت نمود و جانش را خالصانه در اين راه فدا کرد.
حال مي گوييم ما پيروان مکتب قرآن که با توجه به آيه ي« … فَبَشِّـرْ عِبَـــادِ الَّذِيــنَ يَسْتَمِعُـــونَ الْقَـوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ » ( زمر/17و18 ) قول احسن را در انديشه و آراء آن بزرگوار يافته ايم و از آراء و نظراتش که « برگرفته از چشمه سارهاي حيات بخش قرآن و سنت است» تبعيّت مي کنيم، همچنين به پيروي از دستور خداوند متعال که مي فرمايد:« واتّبِع سبيلَ مَن أنابَ اليَّ » (لقمان / 15) يعني: « از راه و روش کسي که به سوي من أنابه کرده است پيروي کن»، از راه و روش آن محبوب که عبد صالح و مخلص خدا و مجاهد في سبيل الله و عاشق رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ بوده است، پيروي مي کنيم.
به نظر ما هر انسان منصف و عاقلي تأييد مي کند که در اين موضع گيري، هيچ اشکالي وجود ندارد.

شبهه شانزدهم:مي گويند پيروان مکتب قرآن در نماز جمعه شرکت نمي کنند، آيا صحّت دارد؟

جواب:خير، سازنده ي اين دروغ جز کينه توزي و دشمن تراشي براي پيروان مکتب قرآن انگيزه ي ديگري نداشته است.
طبق نصّ صريح قرآن، نماز جمعه واجب است و هيچ مسلماني يافت نمي شود که در واجب بودن آن ترديدي داشته باشد. امّا نماز جمعه مانند هر يک از واجبات و شعائر اسلامي (نمازهاي يوميّه، روزه، حج، و . . . ) شرايطي دارد که در کتب فقهي به طور مفصّل ذکر شده است.
به نظر ما شرکت در نماز جمعه ي حکومتي (نماز جمعه اي که امام جمعه ي آن از سوي حکومت منصوب شده است و جز آنچه از ستاد اقامه ي نماز جمعه ي قم به آنها ديکته مي شود و نيز جز ثناخواني و تأييد و توجيه ظلم ها و بعضاً عليه معتقدات اهل سنّت سخن گفتن، کاري ندارند) خيانت به دين است و لذا به هيچ وجه در آن شرکت نمي کنيم. لازم به ذکر است در کردستان اکثر مردم در نماز جمعه هاي غير حکومتي که در بيشتر شهرها برگزار مي شود شرکت مي کنند و يا به روستاهاي نزديک شهر خود مي روند و جز اقليّتي که بيشترشان، افراد پير و مسن و رئيس ادارات و نيروهاي مسلّح هستند، در نماز جمعه ي حکومتي شرکت نمي کنند.
خلاصه، پيروان مکتب قرآن مانند اکثر مردم شريف اهل سنت در نماز جمعه ي حکومتي شرکت نمي کنند و الّا براي شرکت در نماز جمعه هاي ديگر منعي ندارند. ناگفته نماند در بعضي شهرها و روستاها ماموستاهاي پيرو مکتب قرآن، -که منتخب مردم هستند- امامت نماز جمعه را به عهده دارند.
گاهي شنيده مي شود مي گويند: در حديث آمده است هر کس به عمد، سه بار نماز جمعه را ترک کند منافق است. پاسخ اين است که اگر خطيب نماز جمعه حضرت عمر – سلام الله عليه – باشد هيچ مسلماني بدون عذر آنرا ترک نخواهد کرد ولي امام جمعه هاي بيسواد حکومتي را به حضرت عمر ـ سلام

شبهه هفدهم: آيا صحّت دارد پيروان مکتب قرآن کتابهاي حديث را معتبر نمي دانند؟

جواب:« خير، صحت ندارد. سخن مذکور شايعه اي است که دشمنان حرکت ديني مکتب قرآن از روي غرض ورزي ساخته اند و با بي تقوايي آن را تبليغ مي کنند واقعيت اين است که در ميان کتب حديث اهل سنّت « صحاح ستّه» و از ميان آنها به ترتيب دو کتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم از شهرت و اعتبار بيشتري برخوردارند و در خصوص صحيحين، علماي اسلامي از قديم گفته اند: صحيح بخاري و صحيح مسلم بعد از قرآن بزرگترين کتاب اسلامي هستند. اين نظريه مورد تأييد همه ي ما مسلمانان اهل سنت است. امّا برخي افراد به اشتباه مي گويند: «تمام احاديث صحيحين عين فرموده ي رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ است.» و متوجه نيستند که تمام علماي اسلامي اتفاق نظر دارند که احاديث موجود در کتابهاي حديث اعم از آحاد و متواتر « نقل به معنا» هستند نه عين فرموده ي رسول خدا ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ
همچنين برخي به اشتباه مي گويند: «هر حديث صحيحي لزوماً از احاديث مسلّم رسول خداست» اين سخن نيز اشتباه است زيرا؛ ائمّه ي حديث از جمله بزرگاني چون ابن الصَّلاح شهرزوري و امام زين الدّين عراقي به صراحت گفته اند: حديثي که از حيث سند صحيح باشد به معني آن نيست لزوماً متن آن نيز درست باشد و بتوان حتماً آنرا به پيامبرـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ نسبت داد (« صحيح» اصطلاحي است در علم الحديث که براي سند حديث بکار برده مي شود. و به سندي مي گويند «صحيح» که عادل ضابط از عادل ضابط نقل کرده و خالي از علل و شذوذ باشد).
و بالاخره بعضي مي گويند:« احاديث صحيحين غير قابل نقد هستند» اين ادّعا نيز اشتباه محض است، به دو دليل: اولاً، اينها متوجه شرک آلود بودن سخنانشان نيستند. بدون شک هر کس به صراحت و يا تلويحاً ادعا کند اثر و تأليف عالمي از علماي اسلامي بدون عيب و ايراد و خودش بري از خطا است، دچار شرک شده است. زيرا؛ تنها قرآن بدون عيب و نقص و فقط الله تعالي بري از خطا و اشتباه است.
ثانياً، بعضي از بزرگان اسلام متن برخي احاديث مسلم و بخاري را نقد کرده اند و انتساب آنها را به پيامبر ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ نپذيرفته اند.
خلاصه، همه ي ما مسلمانان معتقديم سنّت مسلّم رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ از هر عيب و ايرادي به دور و با قرآن کريم، هم مرتبه است و مانند آن اعتبار دارد امّا در مورد منابع حديث از جمله معتبرترين آنها (صحيحين) علماي اسلامي نگفته اند صحيح بخاري و مسلم با قرآن کريم يکسان و برابرند و مانند آن معتبر هستند، بلکه فرموده اند: آن دو بعد از قرآن، معتبرترين کتاب اسلامي هستند. يعني آن بزرگواران در واقع تأکيد و تصريح نموده اند که صحيحين شريفين مانند قرآن بدون عيب و نقص و غير قابل نقد نمي باشند.
آري! برخي افراد بي سواد و بدخواه، اين نکات علمي (تصحيح اشتباهات فوق و تذکّر دادن آن به مسلمانان) را عمداً تحريف نموده و به دروغ گفته اند: پيروان مکتب قرآن کتب حديث را معتبر نمي دانند، در حالي که تصحيح اشتباهات فوق و يادآوري آن به مسلمانان، تکليف ديني و در واقع دفاع از اعتبار کتب حديث مي¬باشد. زيرا کتب حديث را با قرآن برابر دانستن و عدم توجّه به موارد فوق الذّکر نه تنها موجب رواج بد آموزي گشته است بلکه متأسفانه به نحوي اعتبار کتب حديث را هم زير سؤال برده است.

شبهه هجدهم: آيا صحّت دارد که پيروان مکتب قرآن معتقدند: «کاک احمد به جز از حضرت ابوبکر – سلام الله عليه- از ساير صحابه بزرگتر است؟

جواب : « خير، صحّت ندارد زيرا؛ همه ي ما مسلمانان مي دانيم که قدر و منزلت انسان به ايمان و تقوا و پاکي و سلامت قلب و تقرّبش به خدا، و برتري انسان ها نسبت به يکديگر نيز به قوت ايمان و با تقواتر بودن و محبوب تر بودنشان نزد خدا بستگي دارد و چون ايمان و تقوا و . . . امري معنوي هستند و عليم و خبير به قلوب و ما في الضّمير انسانها فقط الله تعالي است. بنابراين مگر در قرآن نصّ صريحي و يا از رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلم ـ حديث مسلّمي در باره ي تعيين برتري کسي بر ديگران موجود باشد و الّا به هيچ وجه حق نداريم درباره ي برتري و مفاضله ي مؤمنان اظهار نظر کنيم و اساساً صحبت درباره ي آن نه مشکلي را حل مي کند و نه سودي دارد، بلکه موجب به غلط انداختن مردم نيز مي شود.
دقّت فرماييد ما آثار کاک احمد را مطالعه و تدريس مي کنيم و مطمئن باشيد در آثار آن بزرگوار چيزي در باره ي شايعه ي مزبور وجود ندارد. او خودش در يکي از بحث ها مي فرمايد: « من خاک پاي امام احمد حنبل هستم » بنابراين مطلقاً ما درس و بحثي درباره ي اين شايعه اي که ذکر شد، نداشته و نداريم.
البته گاهي افرادي در تعريف و تمجيد عده اي از دانشمندان اسلامي از روي فهم و عواطف خود سخناني گفته اند که صرفاً جنبه ي شخصي دارد مثلا بارها شنيده ايم کساني
مي گويند:« هيچ مفسري به اندازه ي سيد قطب توانا نيست » « هيچ کسي به اندازه ي امام ابن تيميه به اسلام خدمت نکرده است » « از عصر صحابه به بعد شخصيتي ديني چون کاک احمد واقعا کم نظير مي باشد. » « محال است ديگر کسي مانند مولانا جلال الدين رومي پيدا شود » و … واين سخنان، اظهارات فردي و عاطفي است. خلاصه هيچ دليلي وجود ندارد که بگوييم کسي حق ندارد از روي محبّت و عواطف خود چنان اظهار نظري بکند، در حالي که مي دانيم اين سخنان قابل اثبات هم نيستند.

شبهه نوزدهم:چرا وقتي از کاک احمد ياد مي شود پيروان مکتب قرآن گريه مي کنند، ولي وقتي از کلام خدا و احاديث رسول الله ـ ص ـ سخن به ميان مي آيد متأثّر نمي شوند و گريه نمي کنند؟

جواب : معمولاً انسان وقتي با حادثه اي تأثّرانگيز مواجه مي شود و يا خبر آن را از ديگران مي شنود و نيز هنگامي که به موضوعي عاطفي مي انديشد، متأثّر مي شود و اشک از چشمانش جاري مي شود. پس جاري شدن اشک از چشمان فردي هنگام برخورد وي با حادثه، صحنه و يا خبري، به عاطفي و تأثّر انگيز بودن آن بستگي دارد و فرقي ندارد آن امر عاطفي به کلام خدا، شخصيّت رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ و يا هر انسان ديگري مربوط باشد.
همچنين اگر آيات و احاديث و يا شرح و تفسير دانشمندي از قرآن و سنّت که درباره ي احکام فقهي و يا برخي مسائل اعتقادي باشد، مورد بحث قرار گيرد معمولاً شنونده به لحاظ عاطفي تحت تأثير قرار نمي گيرد و اشک از چشمانش جاري نمي شود، زيرا؛ موضوع مورد بحث، عاطفي و تأثرانگيز نيست.
ما پيروان کاکه احمد نيز وقتي موضوعي کلامي يا فقهي را از آن بزرگوار مي شنويم از جنبه ي عاطفي متأثّر نمي شويم، امّا هنگامي که از اخلاق والا و تحمّل شکنجه ها و رنج و محنت هايش در راه اسلام و بندگان خدا و خصوصاً اظهار محبت هايش نسبت به رسول الله ـ صلي الله عليه وآله وسلّم ـ سخن به ميان مي آيد، معمولاً متأثّر مي گرديم و اشک از چشمان برخي افراد جاري مي شود. پس متأثّر گشتن و جاري شدن اشک از چشمان ما، مانند ساير انسان ها به عاطفي و تأثّرانگيز بودن آن موضوع و حادثه مربوط مي شود.
ناگفته نماند بعضي افراد که کاکه احمد را نشناخته و يا حتي کساني که به واسطه ي تبليغات سوء دشمنانش از وي به شدّت انتقاد داشته اند وقتي نمونه هايي از خلق کريم و انسان دوستي اين مرد شريف را شنيده اند، بي اختيار اشک از چشمانشان جاري شده است.
اين امر براي هر انساني خصوصاً براي هر مسلماني نبايد مايه ي حسادت و بدگماني باشد، بلکه به عکس بايد مايه ي افتخار باشد که در عصر ما انسان هاي شريفي چون امام حسن البنّا و سيّد قطب و کاکه احمد و . . . در سايه ي ايمان و محبّت نسبت به خدا و رسول محبوبش ـ صلي الله عليه وآله و سلّم ـ به آن درجه ي عالي از انسانيّت و کمالات والا رسيده اند که صحبت از عواطف و اخلاق و مجاهدت و زندگي ايشان عواطف پاک و دلهاي سالم افرادي را تکان مي دهد و متأثّر مي کند و اين باور ديني را به اثبات مي رساند که « شهيدان زنده اند»

شبهه بيستم:اخيراً شنيديم که بعضي مي گويند:« شما مکتب قرآني ها درباره ي شخصيّت کاکه احمد غلو مي کنيد

جواب: اين ادعا شايعه اي بي اساس و دروغ است. غلوّ و مبالغه گويي درباره ي يک انسان بطور کلّي سه صورت دارد.
الف: ـ نعوذ بالله ـ بکار بردن اوصاف خدا براي شخصي، -که شرک محض است- لازم به توضيح نيست که پيروان مکتب قرآن مانند ساير موحّدان مخلص از ارتکاب آن مبرّا هستند.
ب: ـ درباره ي فردي به گونه اي سخن گفته شود که وي با پيامبر خدا هم رديف گردد اين صورت از مبالغه گزافه گويي و باطل است و پيروان مکتب قرآن از اين نوع مبالغه گفتن و گزافه گويي نيز بحمدالله بدور هستند.
ج: بعضي از مسلمانان از سر احساسات وعواطف ديني درباره ي عده اي از دانشمندان مسلمان عباراتي را بکار مي برندکه در جاي خود مبالغه است امّا نه خلاف شرع است و نه موجب کج انديشي مي شود تنها اظهارات عاطفي شخص گوينده محسوب مي شود مثلاً« دانشمندي را در علم و دانش ديني در اين عصر بي نظير دانستن» يا « حاصل زحمات و تلاش عملي رهبري ديني را بي مانند دانستن» و . . .
لازم به ذکر است کاک احمد مانند ساير انسان ها بري از خطا نبوده است و اتفاقاً خودش برخي از اقدامات دوران جواني اش را خطا و سطحيانه دانسته و بيش از هر رهبر ديگري خودش را مورد ملامت و سرزنش قرار داده است.
اگر چه ما پيروان مکتب قرآن منکر اين اظهارات کاک احمد نيستيم اما به اقرار دوست و دشمن شخصيّت ديني و مجاهدت او چنان با عظمت بوده است که نيازي نيست درباره ي او مبالغه کنيم. کافي است با زباني ساده و به دور از هرگونه مبالغه اي چند نمونه از ساده زيستي و اخلاق ديني و عشق و محبّتش نسبت به حضرت رسول – ص- و يا دلسوزي و خير خواهيش براي مسلمانان و ساير انسانها و حتي دشمنانش و يا چند نمونه از مقاومت شرافتمندانه اش در طول ده سال زندان به خاطر دفاع از حقوق اهل سنت و نيز موضع گيريهاي آن موحد طاغوت ستيز ذکر شود تا هر انسان شريف و سالم و منصفي مجذوب آن گردد و دين و دين داري در نظرش محبوب و دوست داشتني تر شود.
کاکه احمد مانند ساير بزرگان به لطف خدا و در سايه ي بندگي الله تعالي و در پرتو عشق و محبّت به رسول خدا – ص- به آن درجه از شرافت و بزرگواري رسيده است. پس ما هر اندازه از شخصيّت ممتاز او و ديگر بزرگواران سخن بگوييم از مصداق ها و نمونه هاي عملي دين خدا و ثمره ي پيروي از قرآن و سنت صحبت کرده ايم. به راستي اين کار را غلوّ ناميدن بسيار بي انصافي و نشانه ي عدم درک عظمت دين است.
راستي در اين اوضاع و احوالي که به سر مي بريم و به عيان مي بينيم برخي از مردم به سبب مشاهده ي بي عدالتي و ظلم و جنايتهاي بي شمار مدّعيان دين داري از دين بي زار و متنفر مي شوند امّا با شنيدن نمونه هايي از اخلاق و شخصيّت يک رهبر ديني چون کاکه احمد متأثر مي شوند و مي گويند حساب اين انسان شريف و والا از شيّادانِ دين به دنيا فروش جداست آيا بايد خوشحال و شکر گزار باشيم يا ناخشنود و ناسپاس؟
بدون شک ايمان و تقوا اقتضا مي کند برخلاف کساني که از به فساد و به اعتياد کشيده شدن جوانان ما خوشحال هستند، از اينکه جوانان ما با هر جماعتي از جماعت هاي اسلامي پيوند و محبّت داشته باشند، خوشحال و شاکر باشيم.
به هر حال شايد بعضي از پيروان مکتب قرآن به اشتباه عباراتي را از نوع سوم درباره ي کاکه احمد بکار برده باشند ولي مهم اين است که ما پيروان مکتب قرآن نه به مبالغه گفتن درباره ي کاکه احمد معتقديم و نه اينکار جزو برنامه ي درسي ما است و نه آن را مي پسنديم و بسيار ممنون و سپاسگزار خواهيم بود اگر کساني به جاي شايعه سازي به طور مستند و مستدل نسبت به لغزش و خطاي ما تذکّر دهند.

شبهه بيست و يکم:بعضي مي گويند:«در عظمت و بزرگواري کاکه احمد شکي وجود ندارد ولي پيروانش مانند او نيستند»در اين مورد چه مي گوييد؟
جواب:ببين دوست گرامي سخني که گفتي درست است، ما کاکه احمد نيستيم اما به ياري و اميد خدا ما هم در حد توانمان تلاش مي کنيم همواره در مسير بندگي خدا و عشق و محبت نسبت به رسول الله – ص- مصمم و جدي باشيم.
در مورد اصل سوال بايد عرض کنم متأسّفانه گويندگانش با مغالطه و سفسطه بازي قصد عوام فريبي دارند و مي خواهند به ديگران بگويند چون اينها مانند کاکه احمد بزرگوار نيستند به تبليغ و دعوتشان گوش ندهيد. در حالي که مي دانيم هيچ حرکتي ديني وجود ندارد که از آغاز همه ي افراد آن پاک و تزکيه شده باشند معمولاً افرادي با عيب و ايرادهايي که دارند يک راه و مسير ديني را بر مي¬گزينند تا به اصلاح رفتار و اخلاق خود بپردازند.
به علاوه در ميان هر گروه و جماعتي از مسلمانان افراد بسيار صالح و شايسته وجود دارد هم چنان که افرادي نيز يافت مي شود که از نظر اخلاق و رفتار اشکالاتي دارند بنابراين نبايد مطلق نگر باشيم بلکه بايد معدّل رفتار و زندگي و شخصيّت افراد را در نظر بگيريم نه اينکه عوام فريبانه و با سفسطه به خاطر برخي اشکالات در رفتار و گفتار قلم بطلان بر شخصيّت افراد بکشيم.
دوستان ما نيز اگر چه مانند ساير انسانها بي عيب و ايراد نيستند امّا در کل جمعي صادق و خدمتگزار و پاکدامن هستند و الحمدلله اهل جاسوسي و خيانت به دين و ملّت نيستند و شکر خدا مردم به پيروان مکتب قرآن اعتماد دارند.

شبهه بيست و دوم:مي گويند شما به انزوا و صوفي گري گرايش پيدا کرده ايد؟

جواب: اين شايعه کهنه شده است، در واقع روند پر رونق برنامه ي « دعوت و هدايت ديگران » از سوي مکتب قرآن و اقبال و توجه مردم به اين حرکت شايعه ي مورد بحث را از رونق انداخته و آن را ابطال نموده است به طوري که اکنون خود شايعه سازان رويشان نمي شود آن را تکرار نمايند و امّا اگر کسي به محض شنيدن واژه ي تزکيه انزوا و گوشه گيري صوفيّه برايش تداعي شود و از شايعه ي فوق نسبت به ما دم بزند معلوم مي شود خيلي سطحي نگر است و به خلاف آيه ي « و لا تقف ما ليس لک به علم » بدون علم و اطلاع سخن مي گويد.
واقعيت اين است که کاکه احمد مي فرمايد: به دليل آيه ي 151 سوره ي بقره برنامه ي اساسي پيامبران تزکيه و تربيت و تعليم کتاب و حکمت بوده است. اساس کار ما نيز بايد تزکيه و پرورش سپس تعليم کتاب و حکمت باشد، تا به اميد خدا راه و روش انبيا در زندگي و فعاليت پيروان مکتب قرآن و سپس در ميان ساير مسلمانان احيا شود. او در تفسير آيه ي فوق علاوه بر دو شعر طولاني ( ئيکسيري گه وره = کيمياي بزرگ ) و ( سي پرسيار= سه پرسش ) و شعر طولاني تر ( سي ري يان = سه طريق ) و نيز برخي نوشته ها حدود 10 ساعت بحث نموده است.
آن بزرگوار درباره ي اهميّت تزکيه مي فرمايد: علّت اساسي درد بشريت نبودن تزکيه است. يعني امروزه بشر از لحاظ دانش و آگاهي مشکلي ندارد مشکل اين است که به دانستني هايش عمل نمي کند. تا زماني که معلومات صرفاً در ذهن باشد منشأ اثر نخواهد بود. بايد کاري کرد که معلومات مربوط به عقايد و اخلاق از ذهن به قلب آدمي سرايت کند وقتي آن معلومات در قلب فردي جاي گرفت و به معرفت قلبي و ايمان تبديل شد در شخصيت و اخلاق وي تحوّل ايجاد مي شود. مي فرمايد: مثلاً وقتي تو کلمه ي طيّبه ي لا اله الّا الله را به فردي آموزش مي دهي و او از لحاظ ذهني معرفت و شناختي پيدا مي کند که طبق مدلول لا اله الّا الله بايد در همه ي امور زندگي تنها مطيع الله تعالي باشد و نبايد تن به فرمان برداري غير الله دهد و در برابر غير خدا نبايد احساس حقارت و کوچکي کند و خفّت و خواري را بپذيرد، آنگاه بايد به وسيله ي برنامه هاي عبادي و عملي کاري کرد که اين معاني و مفاهيم به ياري خدا از ذهن آن فرد به قلبش سرايت کند و اين معلومات ذهني به باور و ايمان قلبي تبديل شود و در يک کلام دستورات خدا و سنّت عملي حضرت رسول – ص- در شخصيت و اخلاق وي متجلّي گردد. و حقّا که تمام انسانها براي رسيدن به رستگاري بايد به اين هدايت قرآني روي بياورند. « قد أفلح من زکّيها »

شبهه بيست و سوم:لطفاً توضيح دهيد مقصود شما از اينکه مي گوييد ما کار سياسي نمي کنيم چيست؟

جواب: سياست عبارت است از نحوه ي مديريت يک واحد اجتماعي و به معني عام آن از اداره ي کوچکترين اجتماع ( خانواده ) تا ادارات و مدارس و شرکتها و نيز اداره ي امور يک روستا و شهر و مملکت را شامل مي شود. به اين معني همه ي ما انسانها هر يک به نحوي و يا از جهاتي مشغول کار و فعاليت سياسي هستيم و اساساً فعاليت سياسي جزء لاينفک زندگي اکثر انسانها است. مگر گفتن لا اله الّا الله و طبق مقتضيات آن زندگي کردن بزرگترين کار سياسي نيست؟
اينکه ما مي گوييم به فعاليت سياسي نمي پردازيم معناي خاصِّ آن مورد نظرمان است. مقصود اين است که لَه ( به طرفداري ) يا عليه ( به ضدِّ ) يک حکومت يا حزب و يا سازماني فعاليت نداريم. مثلاً درباره حکومت ايران مي گوييم له يا عليه آن کار نمي کنيم. يعني ما نه رابطه ي دوستي و همکاري با اين حکومت داريم و نه به دشمني با آن مي پردازيم.
دوستان ما معمولاً با شهامت و صراحت به مسئولين گفته اند که: اگرچه دوستتان نداريم و هرگز به شما اعتماد نمي کنيم و تحت هيچ شرايطي حاضر به همکاري با شما نيستيم اما در عين حال نسبت به شما کينه اي هم در دل نداريم و به دشمني با شما نمي پردازيم بلکه آرزو داريم براي خودتان و مردم مايه ي خير و رحمت باشيد.
کاکه احمد مي فرمايد: نبايد نسبت به هيچ انساني کينه در دل داشت زيرا کينه و بدخواهي براي قلب آدمي سم است. انسان مسلمان بايد از صميم دل تمام مسلمانان را دوست داشته باشد و دلسوز و خيرخواه همه ي انسانها باشد حتي نسبت به ظالمان و جنايت کاران نيز نبايد کينه داشته باشيم بلکه بايد خواهان هدايت و سعادت آنان باشيم يعني از صميم دل آرزو کنيم ستمگران و جنايت کاران هدايت يابند و از ظلم و جنايت نسبت به بندگان خدا دست بردارند و به جاي آنکه عامل شرّ وبدبختي براي خود و مردم باشندمايه ي خير و رحمت براي خود و مردم گردند.
مسئولين اگرچه به خوبي مي دانند ما پيروان مکتب قرآن نسبت به آنان نيز اهل کينه و دروغ و ريا و چاپلوسي نيستيم. با اين وصف گاهي برخي از دوستان ما را تحت فشار و اذيت قرار مي دهند، در طول سي سال گذشته بحمدالله دوستان ما زندان و شکنجه و تبعيد و انواع سختي ها و مشقّات را با عزّت و سرفرازي تحمّل کرده اند. ما ترديدي نداريم که همواره با سختي ها و محنتها و مکر و توطئه هاي بيشماري مواجه مي شويم، اما به بشارت و مژده ي الله تعالي که مي فرمايد: « إنَّ الله يدافع عن الّذين آمنوا » و « فَليتوکّل المؤمنون » دل بسته ايم و بر خدا توکل کرده ايم.
روزي در پاسخ اين سخن که: نسبت به ما با تمام مکر و کينه توزي اقدام مي شود کاک احمد فرمود: « مهم اين است که در مسير دعوت و هدايت اخلاص داشته باشيد، اگر با خداي خود صادق باشيد مطمئن باشيد هر بلا و سختي و درد و رنج و محنتي برايتان خير و رحمت خواهد بود. » و ما به اين سخن دلنوازايمان داريم.
اساساً وقتي حضرت رسول محبوب – ص- در راه خدا شکنجه و سختي را تحمل کرده است، دوستدار آن محبوب – ص- نيز به ياري خدا با جان و دل سختي و مشقّت در راه اسلام را تحمّل مي کند. اگر ما انتظار داشته باشيم نبايد در حدّ توان و تکليف خود مانند حضرت رسول – ص- با سختي و مشقّت روبرو شويم اين تصور و انتظار با عشق و محبّت نسبت به محبوب خدا – ص- همخواني ندارد.
خوشا به سعادت آنان که بنده ي مخلص خدا هستند و قلبشان با عشق و محبّت خدا و رسول محبوبش – ص- تابان و مبارک گرديده است. خداي متعال همه ي ما را از اين نيک بختي بهره مند فرمايد.

شبهه بيست و چهارم: هم چنان که مي دانيم رهبر يک حرکت ديني تا زماني که زنده است وجود وي مانع از انشعاب و تفرق است. اما معمولاً بعد از فوت رهبر به سبب بروز اختلاف نظر ميان پيروانش ممکن است در آن حرکت انشعاب رخ دهد. آيا شما چنين اتفاقي را طبيعي نمي دانيد؟

جواب: چرا، وقوع انشعاب در حرکت هاي ديني يا غير ديني امري طبيعي است. اما حرکت ديني مکتب قرآن از يک جنبه با ساير حرکت هاي ديني و سياسي تفاوت اساسي دارد. توضيح اينکه:
اگر منظور از انشعاب اين باشد که فردي يا افرادي بعد از مدتي همراهي و همفکري با مکتب قرآن به هر دليلي بخواهند از آن جدا شوند و خودشان به روش و برنامه اي ديگر با نام و عنواني ديگر فعاليت کنند اين امري ممکن است و جلو آن را نمي شود گرفت. اما اگر منظور از انشعاب اين باشد که کساني به سبب اختلاف نظر جدا شوند و ادعا کنند تحت عنوان مکتب قرآن به فعاليت و تبليغ آثار کاکه احمد که مؤسس و رهبر اين حرکت است مي پردازند خود کاکه احمد با فهمي که از آيات قرآن داشته است راه چنان تفرقي را بسته است و هر کس پيرو آن بزرگوار باشد به هيچ وجه حق ندارد چنان اقدامي بکند و اگر کساني با زور گويي به چنان کاري اقدام نمايند بي ترديد ناصادق و فريب خورده و خائن هستند، زيرا کاکه احمد در يک حرکت ديني به سه مرحله ي رهبري معتقد بود:
الف) قيام فردي ب) رهبري مشاوره اي ج) شوري
به نظر وي چون حضرت محمد – ص- بعد از دريافت آيه ي « قم فأنذر » تک و تنها قيام و حرکت را براي انقلاب اسلامي آغاز نمود. اين مرحله از رهبري همان قيام فردي است. در مدينه وقتي جمعي از يارانش به مرتبه اي از پرورش و آموزش ديني رسيده بودند که مي توانستند در برخي امور نظامي پيامبر – ص- را ياري دهند خداي متعال به حضرت دستور مي دهد که با آنان مشورت کند « و شاورهم في الأمر » اين مرحله از رهبري، رهبري مشاوره اي است. در اين مرحله پيامبر – ص- مي توانست با يارانش مشورت کند هم از تجربه ي آنان استفاده نمايد و هم بر فهم و تجربه ي آنان بيافزايد. و حکمت و فايده هاي ديگر، اما در هر صورت رأي نهايي حقّ پيامبر – ص- بود. يعني او – ص- حق داشت که که به نظر آنان عمل کند يا نه زيرا به دنبال آيه مي فرمايد: « فإذا عزمت فتوکّل علي الله » و بعد از وفات پيامبر – ص- به دليل آيه ي « و أمرهم شوري بينهم » و نيز آيه ي « اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم » مسلمانان موظف بودند از شوراي اولي الامر اطاعت نمايند. اين موضوع را کاکه احمد در کتاب « حکومت اسلامي » و نيز در بحث هاي « دين و انسان » به طور مفصّل شرح داده است.
او معتقد بود اگر يک رهبر ديني حرکتي را تأسيس نمايد هر سه مرحله ي رهبري( مرحله ي اول و دوم در زمان حيات او ) و مرحله ي سوم بعد از وفاتش براي وي نيز مطرح است. به همين دليل وقتي از او پرسيدند که بعد از خودت پيروانت چه وظيفه اي دارند فرمود: معلوم است، بعد از من مسئوليت رهبري حرکت مکتب قرآن به عهده ي شوراي منتخب پيروان اين حرکت خواهد بود. همچنين فرموده است: وجود شورا ضامن وحدت است. اگر پيروان مکتب قرآن از شوري اطاعت کنند اتّحاد و همدلي آنان هرگز به تفرّق نمي انجامد و اما با توجه به طبيعي بودن اختلاف نظر مي فرمايد: هر يک از پيروان مکتب قرآن چنان چه به نظر خود متوجه خطا و انحرافي شدند حق دارند نسبت به آن اعتراض نمايند. به اين طريق که آن فرد بايد به شوري مراجعه کند و انتقاد و اعتراضش را به طور مستدل مطرح نمايد. اگر توانست شوري را قانع کند نظر وي به عنوان رأي مورد تأييد و اتّفاق شوري به تمام پيروان اعلام مي شود و در صورتي که آن فرد نتوانست شوري را قانع کند و نظرش پذيرفته نشد به خاطر پرهيز از تفرّق بايد تابع رأي شوري باشد.
با اين توضيح مختصر متوجه مي شويم هر فردي از اعضاي مکتب قرآن درباره ي هر برنامه و عمل کرد يا مصوبه اي ايراد و انتقاد داشته باشد تنها يک راه ويک وظيفه دارد آن هم مراجعه به شوري است. اما اگر کساني به جاي مراجعه به شوري به شرحي که ذکر شد از جمع پيروان جدا شوند آنان ديگر پيرو کاکه احمد نيستند و مکتب قرآني به حساب نمي آيند و در صورتي که لجاجت به خرج دهند و خودسرانه ادّعا کنند جداگانه به نام مکتب قرآن به تبليغ آثار کاکه احمد مي پردازند قطعاً ناصادق و خائن هستند. زيرا کاکه احمد در نوار کاست شماره 243 به صراحت مي فرمايد:« هر يک از پيروان مکتب قرآن چنان چه به خلاف آنچه من مي گويم اقدام نمايد اگر راست مي گويد و صادق است بدون انتساب به من خودش به تبليغ بپردازد. » هم چنين در جزوه ي « اجتهاد و تقليد » مي فرمايد: « پيروان مکتب قرآن رآي و نظر من را مي خواهند پس بايد ناقل امين آراء من باشيد، کسي که رأي و نظر خودش را به نام مکتب قرآن تبليغ نمايد در امانت خيانت ورزيده است. »
خلاصه اگر کساني از حرکت ديني مکتب قرآن جدا شوند و با نام و عنواني ديگر فعاليت کنند و مبلّغ افکار و نظرات خودشان باشند ما حق نداريم آن برادران ايماني را ناصادق و خائن بخوانيم. اما چنان چه افرادي بخواهند با نام و عنوان مکتب قرآن و ادّعاي پيروي از آراء و نظرات کاکه احمد جدا شوند اين اقدام مفروض با توجه به توضيحاتي که داده شد هيچ پيوندي با فکر و برنامه ي کاکه احمد ندارد و خيانت به حاصل تلاش و زحمات آن بزرگوار محسوب مي شود

شبهه بيست و پنجم:مي گويند شما بحث از قرآن را کنار گذاشته ايد و فقط اشعار کاکه احمد را مي خوانيد.
جواب: برادر عزيزم اصولاً فرقي ندارد يک مفسّر و رهبر ديني تفسيرش از قرآن و سنّت را به نثر بنويسد يا آن را در قالب عباراتي منظوم ذکر نمايد.واقعيت اين است که کاکه احمد ناظم بوده است نه شاعر او در زندان امکانات لازم براي نوشتن و بيان آنچه را از قرآن و سنّت درک کرده بود نداشت لذا قالب شعر ( نظم ) را براي بيان آراء و نظراتش انتخاب نمود. زيرا شعر قالبي است که مي توان بحث مفصّلي را در يک يا چند بيت گنجاند. مثلاً او در يک دوبيتي مي فرمايد: « به واسطه ي رحمت خدا و زحمت خلق است که تو به امکاناتي دست يافته اي و به مقامي رسيده اي، پس اگر خردمند و نمک شناس باشي بايد خودت را مديون و خدمتگزار مردم بداني و هر اندازه از امکانات و مقام، بيشتر بهره مند شدي بايد تواضعت و احساس مسئوليت و خدمت گزاريت نسبت به مردم بيشتر گردد. »

حال اگر مابخواهيم اين دو بيت را شرح دهيم بايد آياتي را که در قرآن درباره ي لطف و رحمت الهي نسبت به بندگان آمده است ذکر کنيم و به طور مفصّل نقش و عملکرد مردم در ياري رساندن به يکديگر را نيز بيان نماييم سپس طبق آيات قرآن و احاديث نبوي وظيفه ي يک مسلمان را نسبت به مسلمانان و ساير مردم توضيح دهيم. خلاصه اگر اين نصيحت کاکه احمد را که از قرآن و سنّت گرفته و در قالب دو بيت بيان کرده است شرح دهيم حداقل يک کتاب صد صفحه اي خواهد شد.
مثالي ديگر: در جزوه ي « فطرت و هدايت » مرحوم کاکه ناصر سبحاني با توجه به آيه ي 30 سوره ي روم و آيه ي 172 سوره ي اعراف از کاکه احمد مي پرسد: وقتي قرآن انسانها را از لحاظ فطرت مسلمان مي داند چرا آنان از مسير فطرت منحرف مي شوند و نقش هدايت در اين ميان چيست؟ کاکه احمد در پاسخ سوال وي ديدگاه قرآني اش را در مورد فطرت بيان مي کند و در ضمن، آيات 125 نحل، 44 فرقان، 15 رعد، 29 کهف، 256 بقره و چند آيه ي ديگر را نيز تفسير مي کند. پس يک مکتب قرآني وقتي جزوه ي مزبور را مي خواند با تفسير کاکه احمد از آن آيات آشنا مي شود.
آن بزرگوار در نامه ي 9/1/70 مي نويسد: « … ارزش نوشته هاي منظوم و منثور من ، اين است که: قطراتي بر گرفته از چشمه سارهاي حيات بخش « کتاب و سنّت » اند …»
بنابراين به طور کلّي آثار منظوم و منثور کاکه احمد شرح و تفسير وي از قرآن و سنّت است و کسي که مجموع آثار آن بزرگوار را مطالعه کند يعني در مدرسه ي کاکه احمد تلمّذ نمايد با تفسير صدها حديث نبوي و نيز تفسير هزاران آيه ي قرآن از زبان وي آشنامي شود.
خلاصه وقتي تدريس روخواني و تجويد قرآن و آموزش تفسير قرآن و سنّت از زبان آن مفسر بزرگ که حيات و زندگي اش را فداي دين خدا و خدمت به بندگان خدا نمود از کارهاي مهم ما است با اين وصف

آيا اين بي انصافي نيست اگر کسي بگويد اينها قرآن را کنار گذاشته اند و آيا واقعاً گوينده ي اين شبهه جز غرض ورزي و دشمني با فعاليت مسلمانان اهل سنت قصد ديگري دارد؟

شبهه بيست و ششم:آقاي مفتي زاده معتقدند که در دنيا کسي را نمي توان يافت که کافر باشد»ر حالي که بارها در قرآن وعده ي عذاب به کافران داده شده است

نوشته ايد«آقاي مفتي زاده معتقدند که در دنيا کسي را نمي توان يافت که کافر باشد» سپس در قسمتي ديگر از ادعايتان آورده ايد:«در حالي که بارها در قرآن وعده ي عذاب به کافران داده شده است» و با اين عبارات نارسا و مغالطه آميز مي خواهيد به ذهن افراد ساده و ناآگاه القا نماييد که گويا کاکه احمد معتقد بوده است اصلاً کافري در دنيا وجود نداشته و نخواهد بود.
امّا لازم است بدانيد کاکه احمد علاوه بر نوشته ها حدود 10 ساعت بحث و استدلال در زمينه ي مقوله ي انسان شناسي از ديدگاه قرآن ـ به عنوان پيش نياز بحث ايمان و کفر و . . . دارد مجموع بحث هاي آن بزرگوار در تفسير آيات مربوط به ايمان و کفر و مؤمن و کافر براي حل معضلات فکري و کلامي بسيار با عظمت است (طبق اطلاع رسيده در آينده ي نزديک به ياري الله تعالي شرح و تفسير کاکه احمد درباره ي ايمان و کفر عرضه خواهد شد و همه ي مردم خصوصا محققان مسلمان و غير مسلمان از آن با خبر خواهند شد.)
از پيروان مکتب قرآن شنيده ايم که گفته اند:«ما با هر فرد و جمعي که درباره ي ايمان و کفر از ديدگاه کاکه احمد سؤالات و ابهاماتي داشته اند طي چند جلسه با صميميت و مهرباني و بدون جدال و خصومت بر اساس آيات قرآن و احاديث شريف نبوي صحبت کرده ايم نه تنها قانع شده اند بلکه به عظمت فکري آن بزرگوار پي برده اند. از زماني که شما صفويان کينه توز با نقاب دفاع از اهل سنّت به روش سفسطه و مغالطه ديدگاه کاکه احمد را شعاروار ارائه داده اند و براي اشخاصي سؤالاتي ايجاد شده است بحمدالله طبق سنت « عدو شود سبب خير گر خدا خواهد» مجالس بحث و تبليغ ما رونق بيشتري گرفته و نتايج پر خير و برکتي کسب کرده ايم. »
اگر شما راست مي گوييد و اهل خيانت و دروغ و تحريف و دشمني با اهل سنّت و جماعت نيستيد، چرا تمام سخنان و استدلال کاکه احمد را درباره ي ايمان و کفر عرضه نمي کنيد مگر نه اينکه وقتي کسي از رأي و نظر شخصي انتقاد داشته باشد، انصاف و تقوا ايجاب مي کند که تمام سخنان و ادلّه ي وي را دقيقاً بدون دخل و تصرّف بياورد سپس به نقد آن بپردازد؟

ما هواداران مکتب قرآن و دوستداران کاکه احمد از شما ممنون خواهيم شد اگر صادقانه و بدون عداوت وکينه ورزي تمام سخنان کاکه احمد را درباره ي ايمان و کفر بدون تحريف و دستکاري ارائه دهيد سپس دليل خودتان را در نقد و بررسي آن نيز بياوريد آنگاه طبق آيه ي«فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»(زمر / 17و18)، از مردم بخواهيد قول أحسن را انتخاب نمايند ـ البته لازم است بگوييم اين درخواست را از شاگردان وفادار کاکه احمد ياد گرفته ايم آنها درباره ي هر موضوعي چنين موضعي دارند ـ اما شما دشمنان اهل سنّت که بجاي بحث و استدلال يک دانشمند برجسته ي اسلامي نکاتي را ناقص و نارسا و شعار وار بصورت مغالطه جلوه مي دهيد اقدامتان خيانت و بي احترامي به مردم است و به خلاف آيه ي«فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ » رفتار مي کنيد.

بهر حال در اينجا براي اينکه روش شعاروار گفتن و تحريف و دروغهايتان بر ملا گردد و پرده از نفاقتان برداشته باشيم، به چند نکته اشاره مي کنيم.

1ـ کاکه احمد طبق آيات متعددي از قرآن معتقد است « ارزش و انسانيّت انسان به قلب سالم و اخلاق نيکوي او بستگي دارد» و به نظر آن بزرگوار « مسأله ي مؤمن بودن و يا کافر بودن به قلب آدمي مربوط مي شود نه به ذهن» يعني جايگاه ايمان و کفر قلب است کافر کسي نيست که نسبت به حقانيّت دين بي خبر باشد و به باطل بودن روش و انديشه ي خود پي نبرده باشد. کافر کسي است که مي داند دين خدا حق است امّا به سبب غرق شدن در استکبار و خودپرستي و دنيا دوستي با حقيقت (دين خدا) به دشمني مي پردازد اساساً حق پذيري و حق دوستي خصلت ايمان و باطل پذيري و عناد و دشمني با حق، خصلت کفر است خلاصه کافر حقيقت دين را با ذهن درک کرده است، امّا قلبا با آن دشمني مي کند، پس مشکل کافر مشکل ذهني نيست بلکه مشکل قلبي است.
2ـ کاکه احمد مي فرمايد:کساني که در خط کفر قرار داشته باشند،( بخلاف حق رفتار کنند) درگذشته و حال زياد بوده و هستند امّا کساني که بطور مطلق کافر باشند در گذشته بسيار اندک بوده اند و در دنياي امروز نيز نمي توان کسي را کافر دانست. زيرا طبق آياتي که در وصف کافران آمده است، کافر به معني رسا و مطلقِ آن، به کسي گفته مي شود که «قلبِ مالامال از تکبّر و خودپرستي او، پليد گشته و از سنگ سخت تر باشد و مهر خورده و مورد لعنت خدا و ملائک قرار گرفته باشد». و در يک کلام به قول شيخ محمد عبدهُ – رح – استعداد و قابليت ايمان آوردن را از دست داده باشد چنين فردي محال است قلبش هدايت بپذيرد و محال است ايمان بياورد.

در قرآن کريم درباره ي اوصاف کافران بطور کلي دو دسته آيات وجود دارد در يک دسته از آيات آمده است آنها هرگز ايمان نمي آورند و هرگز هدايت نمي پذيرند ( مانند 6 و7 و 89 بقره/ 106 تا 109 نحل/ 57 کهف) و در دسته اي ديگر مي خوانيم اگر ايمان بياورند و توبه کنند و به عمل صالح بپردازند، خدا توبه ي آنها را مي پذيرد و مورد بخشش قرار مي گيرند و از رحمت الهي بهره مند خواهند شد. ( مانند 138 انفال/ 33 و 34 مائده / 73 و 74 توبه ) بديهي است که اين دو دسته آيات ظاهراً با هم در تعارض هستند.کاکه احمد اين تعارض ظاهري را حل کرده و مي فرمايد: ايمان و کفر مانند ساير صفات انساني تشکيکي (داراي مراتب و درجه) هستند کسي که در کفر خالص شده باشد يعني کافر مطلق باشد محال است قلبش هدايت بپذيرد و ايمان بياورد. امّا کسي که در خط کفر قرار داشته باشد، يعني به تمامي در کفر خالص نشده باشد ممکن است ايمان بياورد مانند حضرت خالد بن وليد ـ رضي الله عنه ـ که فرمانده لشکر کفار بود و در صف کافران قرار داشت و عالما و عامدا براي نابودي اسلام و مسلمانان قد علم کرده بود، سپس ايمان آورد. طبق تفسير کاکه احمد از قرآن کريم، حضرت خالد در کفر خالص نگشته بود و الّا به دليل آيه ي « إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ، خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ » (بقره / 6 و 7) و نيز آيه ي « إِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا اَبدا » (کهف / 57) محال بود هدايت پذيرد و ايمان بياورد.

3ـ تشخيص کساني که بخاطر خودخواهي و دنياپرستي با حق عناد و مخالفت داشته باشند (يعني در خط کفر باشند) آسان است ولي تشخيص کساني که در کفر خالص شده باشند (يعني کافر مطلق باشند) از عهده ي انسان ها خارج است زيرا کافر محسوب کردن کسي، طبق آياتي که در وصف کافران آمده است به معني آن است که آن فرد « به حقانيت دين الهي و باطل بودن مرام و انديشه ي خودش پي برده باشد، قلبش در اثر استکبار پيروي از هوا و هوس زنگ خورده و پليد گشته و از سنگ سخت تر شده و مورد لعنت خدا قرار گرفته باشد و در قيامت براي ابد از رحمت لايتناهي الهي بي بهره و محروم باشد و در آينده نيز محال باشد هدايت يابد و ايمان بياورد» چنين ادّعايي و چنان تشخيصي کار هيچ انساني نيست زيرا تنها خدا عليم بذات الصّدور است و بنابراين تکفير اشخاص معيّن، نادانسته و جاهلانه ادّعاي خدايي کردن است.

خلاصه ارائه ي تعريفي درباره ي اينکه به طور کلّي کافر به چه کسي گفته مي شود کار آساني است و نيز تشخيص کسي که در خط کفر قرار داشته باشد باز هم کار آساني است اما تکفير شخص معين به معني مطلقِ آن، کار انسان ها نيست به همين دليل از قديم علماي بزرگوار اسلامي و آشنا به قران، از تکفير شخص معيّن پرهيز کرده اند ولي امروزه هر جاهل و بيسوادي به تکفير اين و آن مي پردازد

شبهه بيست و هفتم: کاک احمد اعتقاد دارند که يک کمونيست به شرط اعتقاد راسخ و اخلاص در عقيده اش از يک مؤمن رياکار برتر و سعادتمندتر است!

صرف نظر از عبارت نارسا و عوامفريبانه ي شما، اصل بحث اين است که اگر طبق آيات قرآن و احاديث شريف نبوي در باره ي شخصّيت انسانها، قضاوت کنيم، بطور کلي به اين نتيجه مي رسيم که سخن درباره¬ي هدايت و ضلالت و سعادت و شقاوت انسان ها در چهار صورت خلاصه مي شود:
1ـ کسي که فکر وانديشه اش صحيح و توحيدي و قلبش پاک و سالم و از ايمان بهره مند باشد و صالح و نيکوکار باشد بدون شک اهل هدايت و سعادت است.

2ـ کسي که فکر وانديشه اش شرک و کفر و قلبش ناسالم و آلوده باشد و از هوا و هوس پيروي کند بدون ترديد اهل ضلالت و شقاوت است.

3ـ کسي که فکر وانديشه اش توحيدي و پاک و خالص باشد امّا قلبش به سبب پيروي از نفس و دنياپرستي آلوده و ناسالم باشد محققاً اهل ضلالت و شقاوت است آيه ي 175و 176 سوره ي اعراف به صراحت اين صورت را بيان مي کند.

4ـ کسي که فکر وانديشه اش آلوده به شرک و کفر و الحاد و خرافات باشد امّا اگر قلبش سالم و داراي اخلاق نيک باشد چنين فردي اهل نجات است زيرا نجات و رستگاري آدمي به قلب سالم او بستگي دارد.( شعراء/89-88 )چنان فردي اگر حقيقتاً سوء نيّت نداشته باشد يعني در خانواده اي بدنيا آمده و در محيطي پرورش يافته باشد که آن شرک و کفر و الحاد و خرافات را به عنوان حقيقت آموخته و در ذهن و روانش رسوخ يافته باشد به عبارت ديگر جهل و انحرافش از نظر ذهني و اعتقادي را از محيط و خانواده گرفته و فاصله گرفتن از انديشه و عقايد خود را دوري از وجدان و حق و يا دوري از خدا مي¬داند، چنين فردي به شرط اينکه قلبش سالم و داراي اخلاق نيک و درستي باشد، بدون شک اهل نجات خواهد بود. اين فهم و بينش از آيات متعددي از قرآن، از جمله آيه ي 62 بقره و آيه ي 123 سوره ي نساء و آيه ي 88 و 89 شعرا و 17 و 18 زمر، قابل استنباط است.

در احاديث نيز چنان فهمي را مي توان استنباط نمود مثلاً در صحيحين شريفين آمده است:« فرد گناهکاري به فرزندانش گفته است وقتي از دنيا رفتم جسدم را بسوزانيد و خاکستر آن را به دريا بريزيد تا [نعوذ بالله] خدا نتواند مرا پيدا کند و عذابم دهد خداي متعال وي را مورد آمرزش قرار مي دهد.»

ملاحظه مي شود عقيده ي اين شخص خرافي و شرک آلود و کفر است امّا خدا او را نجات مي دهد، زيرا در قلبش شرم و خوف از خدا وجود داشته است.

طبق آموزش هاي کاکه احمد از قرآن کريم اگر از اصول و مباني و حقانيّت دين اسلام از ما سؤال شود بديهي است که مي گوييم عقيده ي ما مسلمانان حق و عقيده و انديشه ي غير مسلمانان چنان چه که به خلاف قرآن و سنت باشد، باطل است. اما اگر از شخصيّت سؤال شود مي گوييم هر انساني که داراي قلب سالم و اخلاق نيک باشد اهل نجات و رستگاري است. زيرا هدايت به قلب است، نه به ذهن تنها.

در نتيجه کساني مانند يزيد و صدام و حافظ اسد و شکنجه گران و تجاوز کنندگان به زنداني ها و … را به سبب قلب ناپاک و آلوده و جنايتهايشان به صرف گفتن شهادتين و ادّعاي پيروي از اسلام نمي توان اهل شقاوت و گرفتار شدن به آتش عذاب الهي ندانست.

اما فردي مانند پاتريس لومومبا که گويا کمونيست و فکرش الحادي بوده است. ولي قلبش چنان سالم بوده که حاضر نشده است تن به خفّت و خواري دهد و مقام و ثروت و امکانات و رفاه دنيوي را که به او پيشنهاد کرده اند، با قاطعيتِ تمام رد کرده است. در حالي که به خوبي واقف بود بالاخره وي را خواهند کشت امّا چون از وجدان سالمي برخوردار بوده و براي ملّت محروم و ستمديده اش دل سوخته است حاضر شده جانش را براي آنها فدا کند ولي راضي نشده است به قيمت وطن فروشي و خيانت به ملّتش در ناز و نعمت بسر برد.

در بينش قرآني کاکه احمد چنين فردي از نظر ذهني ملحد و از جهت قلبي و اخلاق و شخصيّت و کردار انساني پاک و سالم بوده است يعني از نظر شخصيّت و اخلاق از اوصاف مؤمنان برخوردار بوده است و حتماً اهل نجات و رستگاري خواهد بود. آري تفکيک ميان« معرفت ذهني » و « اوصاف قلبيِ» انسانها و به هم نياميختن آن دو ، حلّال بسياري از مشکلات و ابهامات نظري و کلامي است.

بر اساس اين بينش ديگر نيازي نخواهد بود آيات متعددي را که در وصف برخي ازاهل کتاب در قرآن آمده است، نا بجا تأويل کرد. و تعارضات ظاهري چنان آياتي به آساني قابل حل خواهد بود.

شبهه بيست و هشتم:آقاي مفتي زاده ايمان به رسالت پيامبر ـ ص ـ را شرط رستگاري نمي داند؟!!

اين عبارت بدون شرح و توضيح حتماً عوامفريبانه است علاوه بر پاسخ قبلي مي توان گفت :اصل مطلب اين است وقتي رسالت حضرت محمد ـ ص ـ با شرايط حکيمانه و مورد پسند خدا به کسي ابلاغ شود و او آن را حق بداند و عدم قبول آن از وي به هيچ وجه پذيرفته نيست به دليل آيه ي:« و من يبتغِ غير الاسلام ديناً فلن يُقبَلَ منه »(آل عمران /85) يعني:« هر کسي ديني جز اسلام را جستجو کند هرگز از وي پذيرفته نخواهد شد. » اما کسي که رسالت حضرت محمد- ص – به وي نمي رسد و يا بصورت ناقص و نادرست به او ابلاغ مي شود به دليل آيه ي « وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً » (اسراء / 15و نيز آيه ي 71 سوره ي زمر) نسبت به دين اسلام تکليفي ندارد چنين فردي اگر از دين ديگري پيروي کند به شرط آنکه واقعاً و بينهُ و بين الله آنرا حق بداند و از قلب سالم واخلاق نيکو برخوردار باشد جزو رستگاران خواهد بود آيات متعددي از جمله آيه ي 62 سوره ي بقره و 123 سوره ي نساء دليل واضحي بر اين بينش است.

 

شبهه بيست و نهم:آقاي مفتي زاده مبارزه ي پيامبر ـ ص ـ و يارانش را بر عليه کفار قريش از بابت رفع ظلم دانسته نه براي ترويج توحيد؟!!

اين عبارت نيز نارسا و مغالطه آميز است و مي خواهيد به ذهن شنونده ي عوام القاء نماييد که پيامبر – ص – توحيد را ترويج نکرده است. اما لازم است بدانيد:

به نظر کاکه احمد اين تصور که پيامبر ـ ص ـ به زور شمشير دين را بر مردم تحميل کرده باشد، باطل است.

زيرا اولا به خلاف آيات متعددي از جمله آيه ي «لا إکراهَ في الدّين» و«وَ مَا عَليَ الرّسولِ ألّا البَلاغُ المُبين»مي باشد. ثانيا نتيجه ي وادار کردن کسي به قبول اسلام،جز منافق پروري نيست و محال است رسول الله – ص- منافق پرور بوده باشد. واقعيت اين است که تمام مؤمنان از سرآگاهي و اختيار به رسالت حضرت ـ ص ـ ايمان آورده اند نه از ترس شمشير، و کفّار و مشرکين هرگز بخاطر نپذيرفتن رسالت حضرت محمد – ص – مورد تهديد قرار نگرفته اند به دليل آيات قرآن و روايات موثّق تاريخ، هميشه مشرکين و کفّار جنگ افروز بوده اند و جنگ را بر مسلمانان تحميل کرده اند. در اين مورد کاکه احمد آيات صدر سوره ي توبه را تفسير کرده و طبق نصوص قرآن، باطل بودن اين تصوّر رايج ميان غير محققان را که « هر کسي را که به اسلام ايمان نياورد بايد از دم تيغ گذراند و کافر به دليل ايمان نياوردن به اسلام مهدورالدّم است» را اثبات نموده است. اگر شما راست مي گوييد و اهل تحريف و مغالطه نيستيد، چرا عين عبارات آن بزرگوار را ارائه نمي دهيد. به علاوه ما به شما پيشنهاد مي کنيم با کمک گرفتن از تمام علماي شيعي در حوزه ها اگر توانستيد حتي يک آيه به عنوان دليل ارائه دهيد که پيامبر– ص – به زور شمشير مردم را به ايمان آوردن دعوت و تهديد کرده باشد آنگاه مي توانيد از نادرست بودن فکر قرآني کاکه احمد دم بزنيد.لازم به ذکر است کساني که دم از صحيح بودن« تحميل دين با زور شمشير» مي زنند، علاوه بر اين که فکر پليدشان مخالف آيات متعددي از قران است، در واقع مبلّغان فريبخورده ي مستشرقان يهودي هستند که مي گويند محمد با زور شمشير مردم را مسلمان کرد.
شبهه سي ام:آقاي مفتي زاده منکر شفاعت صغري در قيامت هستند؟!

کسي که اهل تحقيق و تدبّر در قرآن باشد، مي داند هيچ نصّي درباره ي اينکه پيامبر ـ ص ـ در قيامت براي گناهکاران شفاعت کند در قرآن وجود ندارد اما در قرآن کريم چندين آيه در نفي شفاعت وجود دارد براي مثال در آيه ي 254 بقره آمده است:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَنفِقُواْ مـِمَّا رَزَقْنَـــاکُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَ يَوْمٌ لاَّ بَيْعٌ فِيهِ وَلاَ خُلَّه وَلاَ شَفَاعَه وَالْکَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ» در اين آيه « لا بيع فيــــه و لا خلّه و لا شفاعه» هر سه جمله بصورت « نکره در سياق نفي آمده که مفيد عام هستند » يعني هيچ داد و ستدي و هيچ دوستي و هيچ شفاعتي در قيامت نيست.اگر گفته شود مفهوم آيه ي بعدي (255) « من ذا الّذي يشفع عنده إلّا بأذنه » اين است که شفاعت به اذن خدا هست» در پاسخ مي گوييم:
اوّلاً نفي شفاعت بطور مطلق در آيه ي 254 جاي ترديد نيست و آيه ي مزبور منطوق است. امّا آيه ي 255 مفهوم است و آشنايان به اصول فقه مي دانند که « منطوق بر مفهوم ارجح است»پس بايد آيه ي دوم را به گونه اي معني و تفسير کرد که با آيه ي اول در تعارض نباشد. در غير اين صورت اگر کسي از شما بپرسد چرا خداوند هم مي فرمايد مطلقاً در قيامت شفاعت نيست و هم اشاره مي کند که شفاعت وجود دارد، براي اين تعارض ظاهري هيچ پاسخ صحيح و متقن و استواري نخواهيد داشت.
شما اگر واقعاً دوستدار قرآن و اسلام باشيد مي بايست تفسير کاکه احمد را که به حل آن تعارض ظاهري و مفروض پرداخته است و شفاعت را به شهادت تفسير نموده است، تأييد کنيد، نه اينکه سفسطه و مغالطه بگوييد کاکه احمد به شفاعت صغري باور نداشته است.

شبهه سي و يکم:احمد مفتي زاده منکر تلذّذ اهل بهشت با حوريان بهشتي است!!!

اين عبارت را نيز نارسا و عوامفريبانه ذکر کرده ايد، واقعيت اين است که کاکه احمد منکر لذت بردن بهشتيان از حوريان بهشتي از جهت معنوي و عاطفي نيست. کاش شما صادقانه مي نوشتيد که اساساً هيچ آيه اي در قرآن وجود ندارد که به صراحت از جماع و روابط جنسي با حوريان بهشتي ياد کرده باشد و آقاي مفتي زاده معتقد است ميل جنسي براي ايجاد نسل و بقاي آن است و حور( ملائک شبيه به زن ) و غلمان( ملائک شبيه به مرد ) و ولدان( ملائک شبيه به کودک ) براي لذّت عاطفي و معنوي به مردان و زنان مؤمن بخشيده مي شود.
پس کاکه احمد مانند اکثر عرفا و اولياي خدا به همين جنبه ي معنوي و عاطفي نعمت حور و ولدان و غلمان باور داشت و منکر تلذذ معنوي نبوده است، امّا ظاهراً انتظار صداقت و عدم مبالغه گويي و دروغزني از شما انتظاري ناصواب است.

شبهه سي و دوم:کاکه احمد و پيروانش کتابهاي حديث اهل سنّت را معتبر نمي دانند؟؟!

در پاسخ مي گوييم: « اين ادّعا، صحت ندارد. سخن مذکور شايعه اي است که دشمنان حرکت ديني مکتب قرآن از روي غرض ورزي و حسادت ساخته اند و با بي تقوايي آن را تبليغ مي کنند. واقعيت اين است که در ميان کتب حديث اهل سنّت « صحاح ستّه» واز ميان آنها به ترتيب دو کتاب صحيح بخاري و صحيح مسلم از شهرت و اعبتار بيشتري برخوردارند و در خصوص صحيحين، علماي اسلامي از قديم گفته اند: صحيح بخاري و صحيح مسلم بعد از قرآن بزرگترين کتاب اسلامي هستند. اين نظريه مورد تأييد همه ي ما مسلمانان اهل سنت است. امّا برخي افراد به اشتباه مي گويند: « تمام احاديث صحيحين عين فرموده ي رسول خدا ـ ص ـ است.» ومتوجه نيستند که تمام علماي اسلامي اتفاق نظر دارند که احاديث موجود در کتابهاي حديث اعم از آحاد و متواتر« نقل به معنا» هستند نه عين فرموده ي رسول خدا ـ ص ـ

و همچنين برخي به اشتباه مي گويند:«هر حديث صحيحي لزوماً از احاديث مسلّم رسول خداست»اين سخن نيز اشتباه است.زيرا؛ائمّه ي حديث از جمله بزرگاني چون ابن الصلاح شهرزوري و امام زين الدين عراقي به صراحت گفته اند:حديثي که از حيث سند صحيح باشد به معني آن نيست لزوماً متن آن نيز درست باشد و بتوان حتماً آنرا به پيامبر ـ ص ـ نسبت داد (« صحيح» اصطلاحي است در علم الحديث که براي سند حديث بکار برده مي شود و به سندي مي گويند « صحيح» که عادل ضابط از عادل ضابط نقل کرده و خالي از علل و شذوذ باشد).
و بالاخره بعضي مي گويند:«احاديث صحيحين غير قابل نقد هستند» اين ادعا نيز اشتباه محض است، به دو دليل: اولاً، اينها متوجه شرک آلود بودن سخنشان نيستند بدون شک هر کس به صراحت و يا تلويحاً ادعا کند اثر و تأليف عالمي از علماي اسلامي بدون عيب و ايراد و خودش بري از خطاست دچار شرک شده است. زيرا؛ تنها قرآن بدون عيب و نقص و فقط الله تعالي بري از خطا و اشتباه است.

ثانياً، بعضي از بزرگان اسلام متن برخي احاديث مسلم و بخاري را نقد کرده اند و انتساب آنها را به پيامبر ـ ص ـ نپذيرفته اند. خلاصه همه ي ما مسلمانان معتقديم سنّت مسلّم رسول الله ـ ص ـ از هر عيب و ايرادي به دور و با قرآن کريم، هم مرتبه است و مانند آن اعتبار دارد امّا در مورد منابع حديث از جمله معتبرترين آنها (صحيحين)علماي اسلامي نگفته اند صحيح بخاري و مسلم با قرآن کريم يکسان و برابرند و مانند آن معتبر هستند بلکه فرموده اند: آن دو بعد از قرآن، معتبرترين کتاب اسلامي هستند. يعني آن بزرگواران در واقع تأکيد و تصريح نموده اند که صحيحين شريفين مانند قرآن بدون عيب و نقص و غير قابل نقد نمي باشند.

آري! برخي افراد مغرض و کينه توز اين نکات علمي (تصحيح اشتباهات فوق و تذکر دادن آن به مسلمانان) را عمداً تحريف نموده و به دروغ گفته اند: پيروان مکتب قرآن کتب حديث را معتبر نمي دانند، در حالي که تصحيح اشتباهات فوق و يادآوري آن به مسلمانان، تکليف ديني و در واقع دفاع از اعتبار کتب حديث مي باشد.»

 

شبهه سي و سوم:[کاکه احمد]متأسفانه اعتقاداتي را جزو دين مي داند که هزار و چهار صد سال علماي بزرگوار اسلام چنين اقوالي را نگفته اند . . .هم چنين گفته ايد:«پيروان مکتب قران معدودي احاديث را قبول دارند و… منکر حديث هستند»

در اين سخنان نامربوط و نامستدل شما چند تناقض و ايراد اساسي وجود دارد.

اولاً، از سويي ادعا مي کنيد پيروان کاکه احمد به احاديثي معقتدند و از سويي ادعا مي کنيد منکر حديث هستند. اگر اين تناقض گويي و دروغزني نيست، پس بفرماييد تناقض و دروغگويي چه معنايي دارد؟

ثانياً، با ادعاي« 1400 سال است علماي اسلامي چنين چيزي را نگفته اند »، تلويحاً ادعا کرده ايد که: آنچه علما گفته اند بايد همان را پذيرفت و تدبّر و تأمّل و تحقيق در قرآن براي ساير دانشمندان تا قيامت تعطيل و ممنوع ا ست و بايد در عقايد از دانشمندان تقليد کرد.

کسي که اهل سواد و معرفت و تحقيق و بحث علمي باشد هرگز « تاکنون هيچکدام از گذشتگان چنين چيزي نگفته اند » را به عنوان دليل براي رد برداشت و تفسير دانشمندان از قرآن و سنت ارائه نمي دهد.

وقتي آنچه مفسّران گفته اند برداشت خودشان بر اساس رواياتي غير مسلّم است. وقتي مفسّران بري از خطا و اشتباه نيستند، وقتي هيچ کس حق ندارد ادعا کند از آنچه مفسّران گفته اند بايد تقليد کردونيز هيچ کسي حق ندارد ادعا کند مسلمانان حقّ تدبّر و مطالعه و انديشه براي برداشت و تفسير ديگري را ندارد، بنابراين کمال ناداني و بيسوادي است کسي ادّعا کند«تفسير و برداشت فلان دانشمند از قرآن قابل قبول نيست زيرا تاکنون هيچ يک از علماي گذشته آن را نگفته اند.»

آيا همين دروغها و سفسطه ها با آن نگارش مغلوط و بچّه گانه ي شما بهترين دليل نيست براي اينکه شما همان دست اندرکاران سايت مشهدي ايمان هستيد و صلاحيت حتي نقل فتاواي اهل سنت و جماعت را نداريد چه برسد به اينکه ادعا کنيد « جامع فتاواي اهل سنت و جماعت هستيد» مگر نمي دانيد بدون نام و نشان ادعاي ارائه ي فتاوا، بازي با عقايد اهل سنت است و بي احترامي به آنان؟ مگر نمي دانيد فتوا دهنده يا هيأت افتا حتماً بايد براي مردم شناخته شده باشند و مگر نمي دانيد امروزه هيچ فتوايي حجيّت مطلق براي مسلمانان ندارد و نمي توان به عنوان دليل الزام آور به آن استناد کرد. آري شما روباهان مکّار صفوي صلاحيّت هيچ نقلي و گزارشي از اهل سنّت را نداريد. نا گفته نماند در لابلاي سخنان شما شواهد و قراين و نيز براي اداره ي سايت تان دلايلي واضح وجود دارد که روباهان مکّاري هستيد که تحت نام اهل سنّت به دشمني با بزرگان اهل سنّت مي پردازيد. لازم به ذکر است ما آن شواهد و قراين را براي مردم بيان مي کنيم. فعلاً به آن ها اشاره نمي کنيم بگذاريد چهره ي خود را پيچيد ترعوض نکنيد.ومکارانه تر خود را سنّي معرفي نکنيد.

خدا را شکر که مردم فهيم و رشيد اهل سنّت به خوبي در يافته اند هر گونه شايعه پراکني عليه آراء و نظرات کاکه احمد، سخن و توطئه ي سربازان بد نام امام زمان و مزدوران انها است و مردم مي دانند الحمد لله مکتب قران تنها حرکت ديني است که هيچگونه رابطه اي با وزارت اطلاعات ندارد و به همين دليل مورد استقبال مردم شريف اهل سنّت مي باشد.

در پايان دلسوزانه و صادقانه به شما پيشنهاد مي کنيم از دشمني با اهل سنّت دست برداريد. تاکنون بحمد الله طبق سنّت الهي« وَ مَکرُوا وَ مَکَرَالله وَ اللهُ خَيرُ المَاکرين » ، دشمني هاي شما عليه اهل سنت به خودتان برگشته است. شما که خوب مدانيد و خبر داريد جمعي از مردم خصوصاً جوانان شيعي بخاطر تنفّر از ظلم و جنايت و خفقان و خرافات و بي عدالتي هايتان به مسلک شيطان پرستي و آيين هايي چون يهودي وخصوصاً مسيحي و زردشتي مي گروند، آيا بهتر نيست بجاي دشمني با ما مسلمانان اهل سنّت، که هيچ نفعي جز رسوايي از آن بدست نياورده ايد، به فکر جوانان خودتان باشيد و لا اقل اسلام را بيشتر در نظر مردم بدنام نکنيد؟و بيش از پيش با مذهب خودتان دشمني نکنيد. سخن آخر اينکه حضرت علّامه کاکه احمد مفتي زاده آن رهبر بزرگوار اهل سنّت و آن اسوه ي مقاومت و شرف و جوانمردي قلبش مالامال از محبّت خدا و رسول خدا و بندگان خدا بوده،از دشمني با آن بنده ي مخلص خدا و عاشق رسول الله ـ ص ـ بپرهيزيد که سرانجام خوب و خوشي برايتان ندارد.

11 Responses to پاسخ به33شبهه

  1. عبیدالله says:

    السلام علیکم و رحمظ الله و برکاته.
    خدمت برادران ایمانی ام عرض ادب و احترام دارم.
    بنده یکی از ماموستاهای أهل سنت هستم. مکتبی نیستم و جزء هیچ حزب و گروه دیگری هم نیستم و هدفم حدمت به اهل اسلام است وبس. ان شاء الله.
    واضح است که أفکار مختلف و متفاوت است. اما اهل علم ، به مجرد تفاوت افکار ، برادران ایمانی خود را طرد و … نمینمایند.
    بنده با وجود انتقاداتی که از شما و حرکتتان دارم. در کنار از مسائل بسیار دیگرتان تمجید مینمایم. همچون ثبات بر عدم داخل شدن در سیاست های دروغ و منافقانه. و از این نوشته ای که قرار داده بودید حیلی خوشحال شدم. – هرچند که خوشحالی بنده لزوما به معنای قبول جمیع مطالب مذکور در آن نیست- . اما از این جهت خوشحالم که ، میدیدم بسیاری از مسائل مذکور در این نوشته در نزد مردم بخصوص جوانان سلفی بد فهم شده بود. و خوشحالم که خودتان موقف خود را تبیین نموده و راه دروغ و… را میبندید. از این قبیل کارها بیشتر نیاز است.
    هرچند که این حقیر همانگونه که عرض نمودم از مسائل بسیاری از أفکار و اعتقادات شما برادران ایمانی انتقاد دارم. اما این هرگز باعث نخواهد شد که برادری دینی ام با شما را خدشه دار نماید.
    . کاک احمد رحمه الله نیز در نزدم بسیار محترم و گرامی است. هرچند که یقین دارم در بعضی از آرائشان اجهاد و نظر خطأ داده اند و بایستی آنها را بررسی و نقد علمی و شرعی محترمانه نمود.
    موفق و مؤید باشید.

    • mojahedkurd says:

      علیکم السلام ماموستا گیان
      امیدوارم خداوند بزرگ به شما و همه ی کسانی که صادقانه خدمت می کنید طول عمر با برکت عطا فرماید و بسیار ممنون هستیم از نظر و رأی منصفانه ی شما.
      برادر گرامی،قطعا هیچ انسانی بدون خطا،اشتباه و لغزش نیست،مکتب قرآنی ها وپیروان کاکه احمد،همیشه آماده ی نقد وانتقاد عالمانه و دلسوزانه هستند و مطمئن باشید برایمان افتخار خواهد بود،باز از لطف شما متشکرم،ان شاءالله به 4 دسته از مجموعه مقالات سایت مراجعه کنیدکه برای محققان اهل سنت واهل تشیع نوشته شده است،برای شمابسیارلازم است.

  2. حسین says:

    سلام…لطفا اگربه فایل شماره ۱۵۵صوتی کاک احمد دسترسی پیدا کرده اید وکتابهای سه روه ت عه بدولا را میتوانیدبه امانت بدهید مطلعم کنید باسپاس

  3. حسین says:

    برادرعزیزسلام علیکم.من نیاز شدید به فایل صوتی شماره ۱۵۵ کاک احمد درموردتاریخ کرددارم چون فایلی که خودم دارم تکمیل نیست

    • mojahedkurd says:

      جشم ان شاءالله دراسرع وقت براتون می فرستم

      • حسین says:

        اگرمانندمرحوم کاک احمد(خوین شیرین)باشیدتوقعات خوانندگان سایتتون را بالا می برید من منتظرفایل صوتی ۱۵۵ هستم ضمناچنانچه کتاب ده روازه یه ک بوخه باتیکی نه ناسینراو…
        جلد اول سه روت عه بدوللا را دراختیار داریدباخبرسازیدکه فایل پی دی اف اینجانب دوصفحه کم دارد.باسپاس

      • mojahedkurd says:

        کاکه حسین گیان ان شاء الله به زودی برایتان ارسال می کنم،جلدهای ثروت عبدالله رو دارم در کتابخانه ی شخصیم ولی به صورت فایل pdf ندارم

    • mojahedkurd says:

      علیکم السلام،ان شاءالله به زودی درخواستتون رو جواب می دهم،از تاخیر درجواب عذرخواهی می کنم

  4. abc says:

    لطفا سطح تحصیلات کاک احمد را بگزارید،و شاگرد چه کسانی بوده؟

بیان دیدگاه