معاویه را چگونه بشناسیم؟

                   معاویه را چگونه بشناسیم؟

moavieh

یادم می آید قبلا وقتی که در گوگل کلمه مفتی زاده را جستجو می کردم جمله ای از یک سایت مخالف کاکه احمد در همان صفحه جستجو توجهم را به خود جلب می کرد:«احمد مفتی زاده در حسینیه ارشاد به معاویه-رضی الله عنه- ناسزا گفت و پیروانش این بی ادبی وی را به عقیده تبدیل کردند»!

به راستی این چه طرز تفکر و اندیشه ای است که از یک پادشاه کاخ نشین که با مهاجرین و انصار به نبرد برخاست و شوری- تنها ضامن وحدت مسلمین- را از بین برد؟ تعریف و تمجید می کند، در مقابل آن، شخصی چون کاکه احمد را که برای نجات بشریت جان خود را در طبق اخلاص گذاشت مورد هجمه قرار می دهد؟لازم به ذکر است که کاکه احمد، معاویه را «اهل بغی» می داند و این آن «ناسزا»یی است که کاکه احمد از دیدگاه آن ها به معاویه نسبت می دهد! در این مقاله اندکی به واکاوی موضع گیری طرفداران معاویه می پردازیم.

متاسفانه این موضع گیری آنقدر به دور از مسیر عدل است که می تواند هر انسان آزاده ای را از سایر آرای این علما براند،کسی که با نظرات زیبای قرآنی کاکه احمد مفتی زاده در این زمینه آشنا باشد «استدلال های تار عنکبوتی» در توجیه معاویه رنگ و لعاب خود را از دست می دهند. طرفداران پر و پا قرص معاویه برای توجیه او به هر وسیله ای غیر از قرآن متوسل می شوند. دلیل این واقعیت این است که قرآن هیچ وقت افراد «باغی» و ستمگر و ضد خلق را توجیه نمی کند و در عوض به شدت در مقابل آنها موضع می گیرد و آنها را رسوا می کند. این با موضع نرم و «لطیف» طرفداران معاویه در قبال او تناسبی ندارد!

روش کلی قرآن این است که «سران» ظالم را به شدت مورد حمله قرار می دهد اما مردم عادی را زیر پر و بال رحمت خود می گیرد و از روی مهربانی با آنان سخن می گوید. علمای طرفدار معاویه برعکس این رفتار می کنند. از جنایات معاویه و یزید به سادگی گذشت می کنند و بر آن سرپوش می-گذارند، معاویه ای که با فریب کاری های خود انسان های زیادی را به کشتن داد و با کاشتن نهال تفرقه عملا چهارده قرن است که مسلمانان را تضعیف و بی رمق نموده است و یزیدی که حسین و یارانش را به خاک و خون کشید، مکه را به آتش کشید و اهالی مدینه را مورد غارت و یغما قرار داد،به معاویه، رضی الله عنه و به یزید، رحمه الله می گویند!!! و در توجیه آنها می گویند که «به هر حال پادشاهان خوبی ها و بدی های زیادی دارند»! از طرف دیگر، از موضع گیریهای غیر قرآنی آن ها در مورد مردم عادی می توان به این مورد اشاره کرد که یک زن را فقط به خاطر ابرو گرفتن «لعنت» می کنند و با این کار، او را هم ردیف شیطان قرار می دهند و یا یک صوفی ساده دل و مخلص را فقط به خاطر اشتباهی (آن هم از روی اخلاص) تکفیر می کنند.

معاویه کسی بود که شخصیت بزرگوار پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- را درک کرده بود و سی سال جامعه پاک مهاجرین و انصار را مشاهده کرده بود اما آن چنان مشت محکمی به دهان مهاجرین و انصار کوبید که مسلمانان تا به حال دارند چوب آن را می خورند. طرفداران معاویه در توجیه این عمل وی می گویند: «معاویه اجتهاد کرده است»! آیا معاویه بعد از این همه سال این نکته را نفهمیده بود که اطاعت از شورای اولی الامر واجب است؟ توجیه گران در عوض، کسی را که پس از شنیدن چند دقیقه از خرافه های برخی از روحانیون در مورد اسلام، از اسلام بدش می آید حکم تکفیرش را صادر می کنند. آیا بر آن فرد اتمام حجت شده است اما بر معاویه پس از آن همه سال هنوز اتمام حجت نشده بود؟ یعنی آن روحانی در عرضه ی اسلام از پیامبر- صلی الله علیه وسلم – و تمام جامعه مهاجرین و انصار تواناتر بوده است؟ این در حالی است که قرآن افرادی چون معاویه را که از یک جامعه پاک جدا می شوند و تفرقه ایجاد می کنند، اهل بغی می نامد: « وَمَا تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ». تنها دلیلی که برای اقدام این افراد می توان یافت بغی است (یعنی ستم به مردم در دو بعد مادی و معنوی که ثمره استکبار و اتراف است) آن هم « بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ ». و این اتراف و استکبار را در عملکرد معاویه با بنا کردن «کاخ سبز» دیدیم. قرآن هیچ وقت عمل این چنین افرادی را «اجتهاد» نمی نامد و آنها را معذور نمی داند و عمل آنها را منحصرا از روی سوء نیت می داند.

طرفداران معاویه با صحابه خواندن او، به کلمه صحابه بسیار کم لطفی کرده اند. کلمه ای که در قرآن فقط در مورد ابوبکر صدیق-سلام الله علیه- به کار رفته است. کلمه «صاحب» بر وزن فاعل است و به ملازمت در همنشینی دلالت دارد و با این تعریف تنها کسانی صحابه پیامبر-صلی الله علیه و آله و سلم- می باشند که مدت های مدید با او هم نشینی داشته باشند. این چگونه است که در تعریف غیر قرآنی «ابداع شده» ای که بعدها در مورد صحابی به کار رفت مسلمانی را که فقط یک «لحظه» پیامبر-صلی الله علیه وسلم- را دیده بود صحابه نامیدند؟ این سوالی است که باید به آن پاسخ گفته شود.

اگر کسی در مورد معاویه سخنی بگوید فورا می گویند حرفی نزن، مگر نشنیدی که « ‏تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ‏ »؟!!!اما وقتی کتابهای تاریخی خودشان را نگاه می کنیم مالک اشتر و امثال او را بسیار مورد نقد و حتی دشنام قرار داده اند. در اینجا به خوب و یا بد بودن مالک اشتر کاری ندارم، فقط حرفم این است که مگر او هم جزء « أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ » نیست؟ مگر صدها عارفی که در طول تاریخ درگذشته اند و طرفداران معاویه به آنها ناسزا می گویند جزء « أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ » نیستند؟ این استدلال نادرست آنها از این آیه قرآن از بی توجهی به سیاق این آیه ناشی می شود. این آیه در مورد موضع گیری غلط یهود و نصاری در مورد پیشینیانشان بحث می کند. هنگامی این آیه قابل استناد است که در مقابل یک موضع گیری «نادرست» نسبت به یک برهه از تاریخ قرار داشته باشیم نه در مقابل «یک تحلیل علمی و بی طرفانه و خوش نیتانه از تاریخ برای کشف حقیقت و ریشه یابی نقاط ضعف و قوت نسل های گذشته تا به امروز».

قرآن موضع گیری دوم را تایید دارد و به آن تشویق می کند: « أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ». پس قرآن نسبت به دو موضع گیری مختلف نسبت به تاریخ دو موضع گیری مجزا دارد، یکی را نهی می کند و دیگری را تایید می کند. طرفداران معاویه نسبت به وی و یزید حتی یک تحلیل بی طرفانه و خوش نیتانه را مجاز نمی دانند و می گویند «زبان خود را نگه دارید».

آیا مگر مرتکب دشنام شده ایم که زبان خود را نگاه داریم؟ باغی خواندن معاویه دشنام به او نیست بلکه عین واقعیت است. در غیر این صورت باید بگوییم قرآن هم به معاویه دشنام داده است! دشنام یعنی نسبت دادن صفت زشتی به کسی که در آن فرد واقعیت خارجی ندارد. طرفدران معاویه می گویند: «وظیفه ما سکوت در مقابل این واقعه است». آیا اگر آن ها در آن زمان می زیستند باز هم سکوت می کردند؟

طبعا وظیفه آن ها تبعیت از مهاجرین و انصار بود زیرا قرآن می فرماید: « ‏وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا‏ ». باید ببینیم مهاجرین و انصار (که راه آن ها «سبیل مومنین» بود) چه واکنشی به معاویه نشان دادند، وظیفه ما هم طبعا همان بود. به عبارتی وظیفه ما این بود که علیه معاویه شمشیر برداریم نه اینکه در مقابل بغی او سکوت کنیم. طرفداران معاویه می خواهند بر این برهه مهم از تاریخ سرپوش بگذارند. آنها در بررسی سایر برهه های تاریخ، آیه مورد استنادشان را فراموش می کنند(!) و موضع گیری های ایجابی و سلبی زیادی نسبت به وقایع مختلف دارند. سرپوش گذاشتن بر سرچشمه یک مصیبت در تاریخ مسلمانان مانع ریشه یابی مشکل می شود و در نتیجه مسلمانان را از حل مشکل عاجز می کند.

طرفداران معاویه معمولا به گفته های فلان عالم که در قرون اولیه هجری می زیسته، استناد می کنند. در حالی که هیچ عالمی معصوم نیست و باید برای گفته خود دلیلی از کتاب و سنت «مسلم» اقامه کند. ممکن است تعدادی از علمایی که به آنها استناد می کنند علمای درباری اموی باشند (که برای توجیه سلاطین اموی دست به هر کاری می زدند همچنان که همیشه در طول تاریخ چنین علمایی وجود داشته اند) که باید این نکته را هم بررسی کرد.

برخی از طرفدارن معاویه تلاش دارند تا علی-سلام الله علیه- و معاویه را یکسان جلوه دهند. به همین دلیل اگر کتاب های آنها را در زمینه اختلاف بین حضرت علی و معاویه نگاه کنیم معمولا می بینیم که معمولا یا برای هر دو عبارت «رضی الله عنه» را به کار می برند یا برای هیچ کدام به کار نمی برند. در حالی که حضرت علی جزء سابقین اولین از مهاجرین بود و معاویه-اگر فرض کنیم ایمان آوردنش واقعی بوده باشد- جزء لاحقین بوده و طبق آیه سوره حدید «... لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُولَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَقَاتَلُوا …» آنها با هم فرق داشته اند. زیرا تمام زحمات و سختی های گسترش اسلام را برای نجات بشریت، سابقین کشیدند تا یک جامعه پاک اسلامی به وجود آوردند و پس از قدرت گرفتن اسلام و فراهم شدن شرایط، لاحقین آمدند و به اصطلاح بر سر سفره حاضری نشستند. پس طبیعی است که سابقین و لاحقین در یک درجه نیستند.

طرفداران معاویه در مورد اختلاف بین حضرت علی و معاویه می گویند: «بهتر است سکوت کنیم زیرا اختلاف مابین دو صحابه بوده است»! بسیار عجیب است که به این سادگی آن ها را با هم برابر قرار می دهند. قبلا هم در مورد کلمه صحابی توضیح دادم که معاویه اصولا جزو صحابه نبود. یا این که وقتی مجبور می شوند در این زمینه حرف بزنند می گویند «غرور طرفین (علی و معاویه) باعث این حوادث شد» غرور علی؟! آیا علی که یکی از سابقین اولین از مهاجرین و اصحاب شجره رضوان بود و به او وعده بهشت داده شده بود برای رسیدن به قدرت مغرور می شود؟ قدرتی که از نظر او از آب بینی بز هم بی ارزش تر بود.

می بینیم که طرفداران معاویه هنگامی هم مجبور می شوند در مورد «گناه» معاویه (و به قول خودشان «اشتباه» معاویه) حرفی بزنند آن را به طور مساوی بین علی و معاویه تقسیم می کنند. در حالی که می دانیم جنگ حضرت علی با معاویه صرفا برای حفظ حکومت شورایی و حرمت اجماع مهاجرین و انصار بود نه برای فرونشاندن عطش قدرت یا غرور خود! اگر در مقابل معاویه کوتاه می آمد-و در حالی که توانایی جنگ در برابر او را در خود مشاهده می کرد- حرمت اجماع را که بر مسلمانان حجت بود می شکست. علت صلح حسن-رضی الله عنه- با معاویه هم به این علت بود که توانایی جنگ با او را در خود نمی دید زیرا سپاه کوچکی داشت – و معاویه با عوام فریبی سپاه بزرگی را دور خود جمع کرده بود- و حسن مطمئن بود معاویه حتما به قدرت می رسد. حال اگر با او می جنگید خون عده بی شماری پایمال می شد و اگر نمی جنگید چنین اتفاقی نمی افتاد. به همین دلیل بر اساس شرایطی «محال» با معاویه بیعت کرد (دفع افسد به فاسد). چون که یکی از شرایط بیعت حضرت حسن با معاویه، عمل کردن معاویه به سنت پیامبر-صلی الله علیه وسلم- بود. معاویه کجا و عمل به سنت پیامبر- صلی الله علیه وسلم – کجا؟ به عبارت دیگر حضرت حسن با معاویه بیعتش را حفظ نکرد زیرا معاویه نمی توانست به سنت پیامبر- صلی الله علیه وسلم – عمل کند و حسن از پیش این را می دانست.

یکی دیگر از شرایط بیعت نامه، عدم انتخاب ولیعهد از جانب معاویه بود. دیدیم که معاویه «زیر حرف خود زد» و یزید را جانشین خود کرد. در این مورد توجیه گران می گویند بزرگترین «اشتباه» معاویه انتصاب یزید بود. بسیار عجیب است، آن ها «نقض عهد» با آن ابعاد بزرگ را که یک «گناه» بسیار بزرگ است برای معاویه صرفا یک «اشتباه» می دانند. متاسفانه آن ها در اظهار نظرهایشان کتمان حقیقت می کنند. آن ها در مورد قیام کربلا-که یک امر به معروف و نهی از منکر برای احیای حکومت شورا بود- سخنان نیش دار و گزنده می زنند و بگذریم از آنهایی که در مورد فسق یا حتی کفر حضرت حسین سخن رانده اند، کسانی هم که چنین مواضع شدیدی ندارند این قیام را زیر سوال می برند و می گویند پیامبر- صلی الله علیه وسلم – در مورد صلح حسن با معاویه روایت دارد و آن را پیش بینی کرده است اما در مورد قیام حسین صحبتی نکرده است!!!در جواب باید گفت مگر قرار بوده است پیامبر- صلی الله علیه وسلم – تمام وقایع تاریخی را پیش بینی و آن را برای مردم بازگو کند؟ پرواضح است که معیار ارزش گذاری اعمال، قوانین قرآن و سنت «مسلم» است نه پیشگویی یا عدم پیشگویی پیامبر- صلی الله علیه وسلم – نسبت به آن.

در مورد صلح حسن هم توضیح دادیم که این اقدام او یک اضطرار و دفع افسد به فاسد بود و به هیچ وجه به معنای تایید معاویه نبود،برخی از طرفدارن معاویه در مورد کار حسن این نتیجه را می گیرند که حسن معاویه را به عنوان یک انسان وارسته تایید داشته است! بسیار نتیجه گیری عجیبی است!!!حتی اگر فرض کنیم معاویه انسان وارسته ای باشد آیا این دلیل می شود که او را جایگزین شورا و دارای حق امر و نهی بر مردم کرد؟ یعنی عملا تبدیل کردن او به یک طاغوت بزرگ و این یعنی شرک (توضیح این که مسلمانان فقط موظف به اطاعت از کتاب و سنت و شورا هستند).

وارسته بودن کسی دلیل بر این نمی شود که حکم او را برابر حکم خدا قرار دهیم. حق حاکمیت بر مردم فقط از آن خداست که در قالب شورای اولی الامر متجلی می شود. کسی که این برداشت را در مورد معاویه و یزید قبول داشته باشد عملا باید از هیچ ظلمی و هیچ ظالمی خشمگین نشود و با هیچ ستمکاری مبارزه نکند زیرا اگر مبارزه با ظلم را بپذیرد در قدم اول باید مبارزه با معاویه و یزید را بپذیرد که بزرگ ترین ظلمها را به مسلمانان روا داشتند. طرفداران معاویه می گویند به هر حال معاویه کارهای خوب هم داشته است و مردم بسیاری را مسلمان کرده است و لذا بر مسلمانان حق بسیاری دارد. در جواب باید گفت آن چه مهم است «نیت» عمل است نه فقط ظاهر آن. معاویه ای که این همه ظلم بزرگ به مسلمانان اعم از سابقین و لاحقین و صحابه و یاران نزدیک پیامبر- صلی الله علیه وسلم – (کسانی که اسلام در شخصیتشان متجلی شده بود)، روا داشته است بعید است به خاطر دلسوزی برای سایر مردم، آن ها را مسلمان کرده باشد. این اقدام او صرفا از روی کشورگشایی و گسترش قلمرو بوده است همچنان که نسبت به حضرت علی و با شکست دادن نظامی او چنین کاری انجام داد.

متاسفانه این موج منفی بدفهمی، دامن بزرگانی چون غزالی را نیز گرفته است. او می گوید یزید را نباید لعنت کرد زیرا ممکن است در آخر عمر توبه کرده باشد. این سخن از این لحاظ که فقط کافرین (با معنی درست قرآنی اش نه با معنی غلط رایج) مستحق لعنت هستند «شاید» درست باشد. با این وجود، غزالی در جایی دیگر از آثارش بوعلی را به خاطر یک اشتباه فلسفی «تکفیر» می کند. سوال این است که غزالی چرا همان استدلالش را که در مورد یزید به کار گرفته بود در مورد بوعلی به کار نگرفت و احتمال توبه او را نداد؟! (هرچند که هیچ کس به خاطر یک اشتباه ناآگاهانه کافر نمی شود و همچنین برای چنین فردی طبیعتا توبه معنایی ندارد زیرا مسئولیت در مقابل آگاهی ایجاد می شود). طرفداران معاویه، نیت او را خیر می دانند.

برای من به هیچ وجه قابل فهم نیست که کسی با نیت خیر دچار بغی شود یعنی با نیت خیر به مردم ظلم و ستم مادی و معنوی بکند و با نیت خیر به زور از مردم امتیازات مادی و معنوی بگیرد تا با نیت خیر خوشگذرانی کند و مردم به او «بله قربان» بگویند! حتی اگر فرض کنیم معاویه نیت خیر داشته است. این به هیچ وجه مانع مبارزه علیه ظالم در زمان او نمی شود. زیرا نمی توان نیت خیر ظالم را بهانه ای برای سکوت در مقابل او قرار داد و دیگر به سرنوشت هزاران و میلیون ها انسانی که زیر چکمه ظلم و ستم آن ظالم از بین می روند توجهی نکرد. به آه پیرزنانی که فرزندانشان قربانی بغی آن پادشاه شده اند، وقعی ننهاد. بسیار بی انصافانه است.

در اسلام سه نوع جرم در یک جامعه تعریف می شود: فردی محض، فردی-اجتماعی، اجتماعی محض. جرم فردی محض مجازاتی ندارد. مثلا کسی چیزی از کسی بدزدد و هیچ کس از افراد جامعه چیزی نفهمد،سارق فقط کافی است شیء سرقت شده را به صاحبش برگرداند و توبه کند و دیگر مجازاتی در کار نیست، چون مجازات برای جلوگیری از سرایت جرم به جامعه است، در حالی که جامعه اصلا جرم فردی محض را نمی بیند. در مورد جرم فردی-اجتماعی به عنوان مثال می توان به زنای دو نفر در ملاء عام اشاره کرد. جامعه «سالم» برای سالم ماندن خود، آنها را «حد» می زند (حد بین جامعه سالم و ناسالم). جرم اجتماعی محض مخصوص سران و مسئولین جامعه است. در اینجا جنبه فردی جرم آنقدر کوچک است که دیده نمی شود. جامعه سالم با چنین مسئول مجرمی مانند کافر محارب برخورد می کند و به جنگ او می رود «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» فعل «یحکم» اشاره به صاحب حکم و حکمروا بودن مجرم دارد. هر عمل خلاف اسلام حکمروا به معنای اعلام جنگ صریح با اسلام است. هر فسادی که از جانب یک مسئول رخ دهد، به سرعت و با ابعاد وسیعی در جامعه انتشار می یابد و باعث فاسد کردن جامعه می شود. بنابراین ارتکاب یک عمل غیراسلامی از جانب مسئولین در یک جامعه اسلامی غیر قابل تحمل است. حتی اگر فرض کنیم نیت مسئول و حکمران خیر بوده باشد تاثیری بر مبارزه علیه او ندارد، زیرا نیت یک امر فردی است اما جرم او اجتماعی محض است. نیت خیر او فقط در آخرت می تواند برای او مفید باشد و در این دنیا نمی توان به خاطر نیت خیر یک مسئول از او گذشت کرد و جامعه را به دست فساد و نابودی سپرد.

معاویه یک حاکم بود که علیه کل حکومت اسلامی به پاخاست و آن را از بین برد (یک جرم بسیار بزرگ و اجتماعی محض) حال بیاییم دم از نیت خیر معاویه یا توبه احتمالی یزید بزنیم؟! معاویه یکی از اولین مصادیق آیه « ‏وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا‏ » (نساء 115) می باشد زیرا «اتباع غیر سبیل مهاجرین و انصار» را کرد. جالب است که آیه بعد صحبت از شرک و بخشش ناپذیر بودن آن می کند: « ‏إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا‏» (نساء116). شاید در این آیه، کلمه شرک به مصادیق آن در آیه پیش یعنی « يُشَاقِقِ الرَّسُولَ » و « وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ » ارجاع داده شود زیرا چنین فردی عملا باعث ایجاد تفرقه می شود. البته بخشش ناپذیر بودن شرک به شرط « مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى » می باشد زیرا یک عمل اشتباه حتی اگر شرک باشد چنان چه از روی ناآگاهی باشد عقابی در برندارد، همچنان که در یکی از آیات سوره بقره می فرماید: «… فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » که در اینجا به آگاهانه بودن شرک در کنار نهی از آن اشاره می کند (از دوستان خواهش می کنم اگر در فهم این آیات اشتباه کرده ام به من تذکر دهند).

جالب است طرفداران معاویه کلمه شرک در آیه 116 سوره نساء را شامل بت پرستانی نیز می دانند که هیچ اطلاعی از قبیح بودن کار خود ندارند و با استناد به این آیه عمل آنها را غیر قابل بخشش می دانند و آنها را کافر و «خالد فی النار» محسوب می کنند. در حالی که به احتمال زیاد معاویه از اولین مصادیق این آیه می باشد و بت پرستان ناآگاه اصولا جزء مصادیق آیه نمی باشند. همان طور که دیدیم قرآن صفت کفر را بیشتر برازنده «سران» می بیند نه مردم عادی « وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ » اما طرفداران معاویه برعکس قرآن، اگر مردم عادی دست از پا خطا کنند آنها را تکفیر یا لعنت می کنند اما در مقابل سران، خاشع و ذلیل هستند و آنها را از اولی الامر و ولی نعمت مردم می دانند و «گناهان» آنها را تاویل می کنند و آن را «اشتباه» می نامند آن هم اشتباهی از روی نیت خیر. و مردم را نصیحت می کنند که از اشتباهات سرانشان گذشت کنند.

نمونه این افراد را می توان در میان برخی از علمای سعودی مشاهده کرد که پادشاه دیکتاتور و مترف خود را خادم الحرمین می نامند و در مراسم نماز جماعت و حج امتیازات ویژه ای برای او قائلند! و با مشاهده هواپیماهای خصوصی شاهزاده های سعودی اروپا نشین و اتوموبیل های طلا اندود آن ها سکوت می کنند. اگر فردی عادی کوچک ترین جرم را مرتکب شود او را به مجازات شدیدی می رسانند اما اگر یکی از سران دچار یک جنایت بزرگ شود علمای درباری با ساخت و پاخت کردن با او فتوایی مبنی بر تبرئه و بخشش او صادر می کنند و در عوض اندک پولی دریافت می کنند. می بینیم که خدا در قرآن نسبت به ملاء (مستکبرین و مترفین) و احبار و رهبان (همان آخوندها) موضع گیری بسیار شدیدی دارد و خطاب به آخوندهایی که با ملاء در ازای دریافت امتیازات مادی، آیات خدا را کتمان می کردند می فرماید « وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا ».

سروش حسینی

 

6 Responses to معاویه را چگونه بشناسیم؟

  1. رضا says:

    سلام دوست عزیز
    بسیار خرسندم که اولا نظرات را تایید میکنید و ثانیا پاسخ میدهید از این بابت واقعا متشکرم اما سوال من درباره یزید بود نه معاویه . ما هم بر این باوریم که بین ان دو بزرگوار حضرت علی بر حق بود نه حضرت معاویه (رضی الله عنهما ) . اما حضرت معاویه برای یزید شورا را رعایت کرد و از ۹۶ درصد اصحاب که زنده بودند بیعت گرفت فقط سه نفر با یزید بیعت نکردند که خودتان بهتر میدانید.
    ایا این عین شورا نیست و نبود؟
    برادر بررگوارم از شما میخواهم که به صورت جامع و کامل در یک پست مجزا توضیح دهید که آیا شما معتقد به رسالت کبری و صغری هستید و دلیلتان را بیاورید؟ البته در صورت تمایل .
    ممنون
    امیدارم بازم بیشتر باهم بحث و گفتگوی دوستانه داشته باشیم

    • mojahedkurd says:

      دوست عزیز آقا رضا،دریک زمان اجتماع الحقین! محال است وحضرت علی منتخب شورا بود ودراسلام اصل با شورا است و اسلام ضد ولایت فرد است،اما جناب معاویه نه خود براساس شورا انتخاب شود ونه یزید،یزید هم شهره به شراب خواری داردوتعجب می کنم حکومت فردی را باور دارید!
      دوست عزیز در مورد رسالت صغری و کبری تبلیغاتی برعلیه کاکه احمد شده است،لذا دراین مورد مقاله ای در قسمت مقالات سایت مجاهد کورد تحت عنوان جواب به شبهات مطرحه در مورد مکتب قرآنی ها هست،بنده لینکش رو براتون دراینجا قرار می دهم که به بحث رسالت صغری و رسالت کبری هم جواب داده شده است.
      با تشکر مجدد
      برادرت مجاهد کورد

      پاسخ به33شبهه

  2. رضا says:

    با سلام
    ممنونم از شما که این سایت را راه انداختید تا بهتر بتوانیم با عقاید تان آشنایی پیدا کنیم و امیدوارم بازم ادامه پیدا کنه
    اما میشه فقط یک سند معتبر بیاورید که یزید توسط شورا انتخاب نشد؟

    • mojahedkurd says:

      دوست عزیز آقا رضا سندی پیدا نمی کنید که خود معاویه نیز با شورا انتخاب شده باشد چه برسه به یزید،یزید از طریق معاویه انتخاب شد و حکومت سلطنتی را راه انداخت،فراوان درتاریخ سند گیر می آورید

  3. نيما says:

    السلام عليكم سعي كن هر حرفي كه ميگي رو با سند مطرح كني
    اكثر موضوعات كه مطرح كردي سند تاريخي نداره خيلياش خرافاته
    شماها از اين بدتون مياد كه ما يعني اهل سنت و جماعت در ماجراي حضرت. علي و معاويه رضي الله عنهما حق را به حضرت علي داده اند اما از اون طرف به معاويه دشنام نميدهند شما بزرگتريد يا حضرت حسن ؟ حضرت حسن با وجود اين كه ميدانست معاويه اشتباه كرده اما با او بعت كرد و پشت سر ايشان هم نماز خواند . چرا؟ چون وحدت مسلمين خدشه دار ميشد حال بعد از هزار. چارصد سال در اين وضعيت بحراني شروع به دامن زدن به اين مسائل مي كنيد. طبق فرموده الله لعنت بر منافقه طفرقه انداز
    خدارو هزار مرتبه شكر كه شما اقليتي ناچيز هستيد و تعدادتان كم است اگر فقط مقداري جمعيت تان زياد شود اهل سنت و جماعت دو دسته مي شوند و اختلافات هم زياد تر ميشود
    لعنت الله و ملائك بر تفرقه انداز منافق

    • mojahedkurd says:

      علیکم السلام آقا نیما
      دوست عزیز «اهل سنت وجماعت»شعاری بیش نیست و هرعده ای در اهل سنت خود را اهل سنت واقعی می دانند،درحالی که همه عضو اهل سنت هسیتم ودرواقع اهل سنت درست شد وگرنه دین نیست وبلکه برداشتی از دین است،همه با این نوع فهم ها سعی کنیم به دین واقعی برگردیم.
      اما حضرت علی به جنگ معاویه رفت،حضرت حسن هم قصد داشت فتنه رخ ندهد ولی به ایشان رحم نکردند وشهید و حضرت حسین هم برای ادامه ی این مسیردرمقابل معاویه قیام کرد.
      در این مقاله و بقیه ی بحث ها هم ما ادعای ایمان وعدم ایمان معاویه نکرده ایم بلکه سخن از تحریف دین است و مطمئنم در بحثی که مطرح کرده ایم تا همت به تغییر ندهید متوجه نخواهی شد.

بیان دیدگاه